p2
p2
ته ویو
دیدم ات با چشمای اشکی رفت توی یکی از اتاقای بار دنبالش رفتم هرچی در زدم درو باز نکرد
_ات.. ات تروخدا درو باز کن
نگران بودم که بلایی سر خودش بیاره درو شکستم و رفتم تو دیدم ات یه گوشه ی اتاق رفته پاهاشو بقل کرده و داره گریه میکنه
_ات واقعا ببخشید نباید ولت میکردم (با بغض)
+......
_ات بزار برات.....
+هیس...هیچی نگو نمیخوام چیزی بشنوم(با گریه)
_باشه.. فقط بزار برات توضیح بدم (گریه)
+چیو.؟ اینکه بهم خیانت کردی؟ اینکه به خواطر یکی دیگه منو ول کردی؟(همچنان با گریه)
_ات من بهت خیانت نکردم... من اون روز رفتم پیش بابام اون منو با جون تو تهدید کرد گفت اگر باتو باشم تورو میکشه من نگران تو بودم
+الان میخوای باور کنم؟؟
_ات به خدا دارم راست میگم(با گریه)
*ات بلند شد و رفت *
*فردا صبح*
ات ویو
از خواب بیدار شدم رفتم روتین هر روزمو انجام دادم و رفتمو صبحونه خوردم
ته ویو
دیشب وقتی ات رفتم کلی مست کردم صبح که بیدار شدم چیزی یادم نمیومد خودم هنوز که هنوزه بوی الکل رو حالیم میشد
*پرش به ساعت 5ونیم *
ته ویو
ناراحت بودم رفتم بار دوتا شیشه ویسکی سفارش دادم تا میتونستم مست کردم هیچی حالیم نمیشد که دیدم یه دختره داره میاد سمتم
ات ویو
ساعت تقریبا 6 بود یکی بهم زنگ زد همینجوری جواب دادم که یه نفر گفت شما صاحب این تلفن رو میشناسید
شماره رو یه نگاه کرد دیدم شماره اشناست که یادم اومد شماره ی ته یونگ پس گفتم بله گفت خیلی مست کرده اگر میشه بیاید ببریدش
اول خواستم نرم که دلم براش سوخت رفتم تو بار انقدر گشتم تا پیداش کردم
خواستم بلندش کنم که افتاد تو بقلم چشماش خیس بود فهمیدم داره گریه میکنه
تهیونگ گفت
_ات......
ادامه دارد....
ته ویو
دیدم ات با چشمای اشکی رفت توی یکی از اتاقای بار دنبالش رفتم هرچی در زدم درو باز نکرد
_ات.. ات تروخدا درو باز کن
نگران بودم که بلایی سر خودش بیاره درو شکستم و رفتم تو دیدم ات یه گوشه ی اتاق رفته پاهاشو بقل کرده و داره گریه میکنه
_ات واقعا ببخشید نباید ولت میکردم (با بغض)
+......
_ات بزار برات.....
+هیس...هیچی نگو نمیخوام چیزی بشنوم(با گریه)
_باشه.. فقط بزار برات توضیح بدم (گریه)
+چیو.؟ اینکه بهم خیانت کردی؟ اینکه به خواطر یکی دیگه منو ول کردی؟(همچنان با گریه)
_ات من بهت خیانت نکردم... من اون روز رفتم پیش بابام اون منو با جون تو تهدید کرد گفت اگر باتو باشم تورو میکشه من نگران تو بودم
+الان میخوای باور کنم؟؟
_ات به خدا دارم راست میگم(با گریه)
*ات بلند شد و رفت *
*فردا صبح*
ات ویو
از خواب بیدار شدم رفتم روتین هر روزمو انجام دادم و رفتمو صبحونه خوردم
ته ویو
دیشب وقتی ات رفتم کلی مست کردم صبح که بیدار شدم چیزی یادم نمیومد خودم هنوز که هنوزه بوی الکل رو حالیم میشد
*پرش به ساعت 5ونیم *
ته ویو
ناراحت بودم رفتم بار دوتا شیشه ویسکی سفارش دادم تا میتونستم مست کردم هیچی حالیم نمیشد که دیدم یه دختره داره میاد سمتم
ات ویو
ساعت تقریبا 6 بود یکی بهم زنگ زد همینجوری جواب دادم که یه نفر گفت شما صاحب این تلفن رو میشناسید
شماره رو یه نگاه کرد دیدم شماره اشناست که یادم اومد شماره ی ته یونگ پس گفتم بله گفت خیلی مست کرده اگر میشه بیاید ببریدش
اول خواستم نرم که دلم براش سوخت رفتم تو بار انقدر گشتم تا پیداش کردم
خواستم بلندش کنم که افتاد تو بقلم چشماش خیس بود فهمیدم داره گریه میکنه
تهیونگ گفت
_ات......
ادامه دارد....
۹.۵k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.