زندگی دوباره

زندگی دوباره
پارت 5
کوک.چرا گریه می‌کنی ها....داد....
یونا . گفتم برووووووووو....داد....گریه....
کوک.گفتتم گریه نکن چرا میخواستی بری ها چرا میخواستی منو و دخترمون و تنها بزاری هااا میدونی من چقدر دوست دارم من چجوری بتونم بدون تو زندگی کنم ها اصلا به اون بچه ی کوچیکی که تازه بدنیا اومده فکر کردی چجوری قراره بدون مادر بزرگ شه....داد....
یونا......گریه.....
کوک.اومدم بغلش کنم که یهو صورتشو گرفت و نشست رو زمین اما من که نمی‌خواستم بزنمش وایی خدا جونگ کوک خاک تو سرت
یونا . نزن
کوک. من که نمیخوام بزنمت
یهو آروم نشستم پیشش و بغلش کردم و اونم شروع کرد به گریه کردن
یونا . دست نزن به من
کوک. اونوقت چرا.
یونا . چون تو منو دوست نداری اگه دوستم داشتی نمیگفتی که بچه بدنیا اومد از اینجا برو
کوک. ببین من اون موقع عصبانی بودم من چطور میتونم بگم برو ها تو فکر کردی اگه بری من چی میشم من بدون تو نمیتونم اینو بدون
یونا.....گریه.....
کوک. پاشو بریم
یونا...تو دلش....یونا اون ترو دوست نداره من هر جور شده باید برم اره باهاش بلند شدم که دستمو گرفت منم یهو دستشو پس زدم و شروع کردم به فرار کردن تا توان داشتم می‌دوییدم و اون نزدیک بود بهم برسه لعنتی سرعتش زیاد بود
کوک ویو
داشتیم می‌رفتیم که شروع کرد به ........
شرط
6لایک
6کامنت
با اینکه شرطا نرسیده بود ولی گذاشتم😊
دیدگاه ها (۰)

زندگی دوباره پارت 6داشتیم می‌رفتیم که شروع کرد به دوییدن دخت...

زندگی دوباره پارت 7کوک ویو . دیدم تکیه داده به شیشه و داره گ...

زندگی دوباره پارت 4بچه بدنیا اومده من الان حالم بهتر شده و ق...

زندگی دوباره پارت ۳یونا . ولم کن با من چیکار داری کوک. ببین ...

یونا :رفتم بالا که یهو صدا نو تیف گوشی اومد بازش کردم که نو...

پارت ۶انچه گذشت: کارام خیلی طول کشید وقتی امدم خونه دیدم که....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط