زندگی دوباره
پارت ۳
یونا . ولم کن با من چیکار داری
کوک. ببین خفه شو
یونا .با من درست صحبت کن ...داد...
همون موقع کوک زد تو صورتم
یونا . تو الان منو زدی....گریه....
کوک . تا وقتی که برسیم خونه حرف نزن
خب خلاصه اینا رسیدن عمارت کوک
کوک دستمو گرفت و کشوند تو اتاقو روم خیمه زد
یونا. ولم کن
کوک.ببین اگر نمیخوای راند های بیشتری رو تجربه نکنی پس خفه شو
یونا. چی میگی نکن من حاملم
کوک.چی
یونا.من حاملم
کوک . پدرش کیه هاااا....داد.... هرزه
یونا . چی گفتی
کوک.گفتم هرزه
یونا . پدرش تویی فهمیدی...داد... من هرزه نیستم فهمیدی
کوک.چی
یونا . من میخوام برم از جلوی راهم برو کنار
کوک.هوب هوب هوب کجا
یونا. خونههه
کوک. تا موقعی که بچه بدنیا بیاد اینجا میمونی
یونا . نه بابا اونوقت بعدش چی
کوک . بعدش که بدنیا اومد از اینجا میری
یونا . من چرا باید بچمو ول کنم
کوک. همینی که هست
یونا.واقعا که منو باش که دوست داشتم اونوقت تو میگی بچه بدنیا اومد برو
کوک. ........
یونا . باشه میرم اصلا نگران نباش
کوک ...من که نمیخواستم اون بره اون حرف رو همینجوری زدم ...
یونا ... موقعی که بچه بدنیا اومد میرم ...
فلش بک چند روز بعد بدنیا اومدن بچه
شرط
5لایک
4کامنت
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.