پارت دوم تکپارتیمون))
پارت دوم تکپارتیمون))
ورقِ کوچیک کاهی ای از توی جیبش بیرون آورد و بین انگشت هات گذاشت
لیوان هات چاکلت رو توی دستش گرفت و به سمت پنجره خیره شد
طوری که توی چهره اش درد کشیدن رو میشد حس کرد به آسمونِ شب نگاه میکرد
دردی که توی قلبش بود خیلی خیلی غیرقابل باور بود!
بعد از نگاه کردن به چهره درد کشیدش، شروع به خوندن ورق کردی
توی اون برگه نوشته شده بود«من فقط میخوام برای تو باشم؛ فقط برای تو! حتی اگه توی زندگی بعدیمون دوتا گل باشیم! یا حتی دوتا سنگ! یا حتی دوتا پروانه! حتی اگه من سنگ باشم! میخوام که منو توی جیبت بزاری و همیشه منو با خودت همه جا ببری! حتی به عنوان سنگ هم میخوام برای تو باشم!»
@nila1529
بعد از خوندن نامه بهش خیره شدی...که از قرار معلوم..اون زودتر چشم هاش رو بهت دوخته بود.. و توی ذهنش تورپ به آغوش میکشید!
دستتو جلوی صورتش تکون دادی و از هپروت بیرون آوردیش!
با لبخندِ خجالتی ای. که داشتی جواب دادی: من هم...میخوام که برای تو باشم!
برای کیم تهیونگ! این بهترین جوابی بود که توی تمام عمرش گرفته بود!!
خبخبخب بلوبریام نظرتون؟؟؟
لایک و کامنت یادت نره بلوبری
ورقِ کوچیک کاهی ای از توی جیبش بیرون آورد و بین انگشت هات گذاشت
لیوان هات چاکلت رو توی دستش گرفت و به سمت پنجره خیره شد
طوری که توی چهره اش درد کشیدن رو میشد حس کرد به آسمونِ شب نگاه میکرد
دردی که توی قلبش بود خیلی خیلی غیرقابل باور بود!
بعد از نگاه کردن به چهره درد کشیدش، شروع به خوندن ورق کردی
توی اون برگه نوشته شده بود«من فقط میخوام برای تو باشم؛ فقط برای تو! حتی اگه توی زندگی بعدیمون دوتا گل باشیم! یا حتی دوتا سنگ! یا حتی دوتا پروانه! حتی اگه من سنگ باشم! میخوام که منو توی جیبت بزاری و همیشه منو با خودت همه جا ببری! حتی به عنوان سنگ هم میخوام برای تو باشم!»
@nila1529
بعد از خوندن نامه بهش خیره شدی...که از قرار معلوم..اون زودتر چشم هاش رو بهت دوخته بود.. و توی ذهنش تورپ به آغوش میکشید!
دستتو جلوی صورتش تکون دادی و از هپروت بیرون آوردیش!
با لبخندِ خجالتی ای. که داشتی جواب دادی: من هم...میخوام که برای تو باشم!
برای کیم تهیونگ! این بهترین جوابی بود که توی تمام عمرش گرفته بود!!
خبخبخب بلوبریام نظرتون؟؟؟
لایک و کامنت یادت نره بلوبری
۴۰.۰k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.