اسارتدرزندانفرشته

اسارت‌درزندان‌فرشته!²
Part Seven(7)
~~~~~~~~~~~~~~~~
دیگه حرفی نزدیم. وقتی ماشینو تو عمارت گذاشتیم؛درست مثل پیش‌بینی‌هامون کریستینا جفتمونو فرار خوند.
_ با هم چه غلطی می‌کردین؟!
کریس اینو با آرامش می‌گفت ولی انگار می‌خواد بفهمه ما چیزی رو که میدونه، میدونیم یا نه. نمیدونم چه چیزی رو، فقط میدونم چیز خیلی مهمیه. با خودنویس نقره‌ای رنگی ور می‌رفت و می‌چرخوندش. عادت داشت...
_ تهیونگ تو گرفتن محموله کمکم کرد...
_ خودت چلاق بودی!؟
سومی سر بلند کرد تا چیزی بگه ولی کریس به تندی گفت: «اصن روت میشه سرتو بالا بگیری؟!»سومی دوباره سرشو انداخت پایین...
_ تهسونگ برادر منه...
خودنویس ثابت موند. کریس با صدایی که انگار از آتیشی که آب روش می‌ریزی بلند شده گفت: «کِی فهمیدی؟...» اشک‌های سومی جاری شد. این گریه مجاز بود؛ گریه برای سه چیز توی باند مجاز بود:
¹. مرگ یکی از افراد...
². خانواده...
³. پیاز خورد کرد...
واقعا فکر کردید کریس اجازه میدی انقد راحت اشک بریزیم؟ کریستینا معتقده اشک‌هایی که جاری نشن قوی‌تر از اشک‌هایین که از چشمت بیوفتن و فقط ضعفتو نشون بدن.
_ همیشه می‌دونستم... از وقتی با هم رابطه داشتید و حتی قبل از اینکه تو اونو بشناسی! ولی اون... حتی نمیدونه یه خواهر داره:)
کلافه دور اتاق می‌چرخید. دقایقی بود که اینگونه دور اتاق می‌چرخید. بالخره دست از چرخ زدن برداشت و روبه‌رومون وایساد.
_ من نمی‌تونم برادر دو تا از بهترین افرادمو بکشم... حتی اگه بدترین کارو کرده باشه!
یه دست رو شونه من و یه دست رو شونه سومی انداخت.
_ سرتونو بالا بگیرید...
بعد از اینکه از اتاق اومدیم بیرون طوری که انگار همو ندیدیم برگشتیم سراغ کارمون.

گایز خوش برگشتم....
مایل به حمایت؟
دیدگاه ها (۵)

اسارت‌درزندان‌فرشته!²Part Eight(8)~~~~~~~~~~~~~~~~چند روز بع...

اسارت‌درزندان‌فرشته!²Part Nine(9)~~~~~~~~~~~~~~~~~چیزی نگفت ...

اسلاید یک: تویوتا لویناسلاید دو: رود هان

اسارت‌درزندان‌فرشته!²Part Six(6)~~~~~~~~~~~~~~~~~سومی نزدیک ...

lasting song part : 7

.THE NAME...میان دو نگاهPART...🕘SEASON... 2⃣🖤💋... پس کمپانی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط