این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است، من اما نگرانم

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم

چیزی که میان تو و من نیست غریبی است
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا؟
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم

ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم


فاضل نظری
دیدگاه ها (۱۴)

مثل یک جنگل پاییزی سرما خورده شده ام بی رمق و غم زده و تا خو...

مــن کـــــه در تُنــگ بــــرای تــو تـمـــاشــا دارمبــــا ...

در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم.اول: حسینحاض...

خوش به سعادتشان, دیدند ابدیتشان را از میان دو انگشت مولایشان...

رفتم از شهرِ تو هرگز نگرانم نشدی ،سوختم در غم و پیگیرِ جهانم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط