چند پارتی کوک: وقتی بخاطر دعوا با هم قهر میکنید.
چند پارتی کوک: وقتی بخاطر دعوا با هم قهر میکنید.
پارت⁴ ـــ♡ـــ
(@7jkjkjimmi7 🥺❤✊🏻: درخواستی)
ویو کوک:
از دیشب تا همین صب با اعضا داشتیم تمرین میکردیم اصلن نخوابیده بودیم و همش نگران کنسرت پسفردا بودیم هنوز فکر میکردیم زمانمون برای اماده شدن توی کنسرت کمه ولی تونسته بودیم کلی تمرین کنیم و خودمونو اماده کنیم
دیگ صب شده بود و هممون خسته شده بودیم
تصمیم گرفتیم بریم خونه تا استراحت کنیم
رفتم توی اتاق استراحت تا وسایلمو جمع کنم
جمع کردمشون و رفتم توی اتاق تمیرین تا از اعضا خداحافظی کنم
پس رفتم توی اتاق تمرین همه ی بچه ها اماده شده بودن تا برن خونه و استراحت کنن
رفتم تا ازشون خداحافظی کنم ک پی دی نیم اومد توی اتاق تمرین و بهمون گفت ک کنسرت بوسان افتاده برای چهار ماه دیگ
یعنی چی؟ این باز داره چی میگه؟
با عصبانیت از اتاق خارج شدم و ب سمت ماشینم رفتم و نشستم
یعنی چی؟ اشتباهه مگ ن؟
هه من خودمو ب اب و اتیش زدم.. از ترس ا/ت گذاشتم و پیشش نموندم یعنی هرکاری ک کردم بی فایده بود؟ اره بی فایده بود
عصبانی ماشین رو روشن کردم و با سرعت تموم راه افتادم
از چهره اعضا معلوم بود خیلی ناراحت شدن حقم دارن وقتی بفهمی شب تا صب بیدار موندن و تمرین کردن غذا نخوردن و بیخاب شدن خسته شدن ولی شکستش دادن...
همه ی هممون این حسو داشتیم چرا اخه باید بیفته چار ماه بجای ی روز؟ بابا چیه؟ ی روز شده چار ماه چرا ناراحتی خودتو اروم کن..
ولی.....
نتونستم.. نمیدونم چی شد و زمان جقد زود گذشت م ب خونه رسیدم
ماشینو پارک کردم و رفتم سمت در قفلو. زدم و واردش شدم ا/ت روی مبل نشسته بود
از چهرش معلومه خیلی خوشحاله اما بی تفاوت ازش گذشتم و راه خودمو رفتم اومد سمتم و جلوم وایستاد
ا/ت: سلام کوکی*ذوق*
جوابشو ندادم و بی اختیار راه خودمو رفتم
ا/ت: کوووککک وایستا*با صدای بلند*
برنگشتم ولی وایستادم تا حرفی ک قرار بود بگه رو بشنوم
ا/ت:عوض شدی کوک عوض شدییییی*داد *
ناخودآگاه برگشتم و هلش دادم ک افتاد رو زمین نکاش کردم توی چهرش معلوم بود ی بغضی توی گلوش گیر کرده اهمیتی ندادم و باز ب راه خودم ادامه دادم بغضم گرفت
در اتاق مشترکمون رو باز کردم و رفتم داخل خودمو روی تخت پرت کردن و گریه کردم
از اینکه حرفای کمپانی رو توی خودم ریخته بودم و همشو روی ا/ت خالی کرده بودم ناراحت بودم
تاحالا روش دستمو بلند نکرده بودم اما.......
پارت⁴ ـــ♡ـــ
(@7jkjkjimmi7 🥺❤✊🏻: درخواستی)
ویو کوک:
از دیشب تا همین صب با اعضا داشتیم تمرین میکردیم اصلن نخوابیده بودیم و همش نگران کنسرت پسفردا بودیم هنوز فکر میکردیم زمانمون برای اماده شدن توی کنسرت کمه ولی تونسته بودیم کلی تمرین کنیم و خودمونو اماده کنیم
دیگ صب شده بود و هممون خسته شده بودیم
تصمیم گرفتیم بریم خونه تا استراحت کنیم
رفتم توی اتاق استراحت تا وسایلمو جمع کنم
جمع کردمشون و رفتم توی اتاق تمیرین تا از اعضا خداحافظی کنم
پس رفتم توی اتاق تمرین همه ی بچه ها اماده شده بودن تا برن خونه و استراحت کنن
رفتم تا ازشون خداحافظی کنم ک پی دی نیم اومد توی اتاق تمرین و بهمون گفت ک کنسرت بوسان افتاده برای چهار ماه دیگ
یعنی چی؟ این باز داره چی میگه؟
با عصبانیت از اتاق خارج شدم و ب سمت ماشینم رفتم و نشستم
یعنی چی؟ اشتباهه مگ ن؟
هه من خودمو ب اب و اتیش زدم.. از ترس ا/ت گذاشتم و پیشش نموندم یعنی هرکاری ک کردم بی فایده بود؟ اره بی فایده بود
عصبانی ماشین رو روشن کردم و با سرعت تموم راه افتادم
از چهره اعضا معلوم بود خیلی ناراحت شدن حقم دارن وقتی بفهمی شب تا صب بیدار موندن و تمرین کردن غذا نخوردن و بیخاب شدن خسته شدن ولی شکستش دادن...
همه ی هممون این حسو داشتیم چرا اخه باید بیفته چار ماه بجای ی روز؟ بابا چیه؟ ی روز شده چار ماه چرا ناراحتی خودتو اروم کن..
ولی.....
نتونستم.. نمیدونم چی شد و زمان جقد زود گذشت م ب خونه رسیدم
ماشینو پارک کردم و رفتم سمت در قفلو. زدم و واردش شدم ا/ت روی مبل نشسته بود
از چهرش معلومه خیلی خوشحاله اما بی تفاوت ازش گذشتم و راه خودمو رفتم اومد سمتم و جلوم وایستاد
ا/ت: سلام کوکی*ذوق*
جوابشو ندادم و بی اختیار راه خودمو رفتم
ا/ت: کوووککک وایستا*با صدای بلند*
برنگشتم ولی وایستادم تا حرفی ک قرار بود بگه رو بشنوم
ا/ت:عوض شدی کوک عوض شدییییی*داد *
ناخودآگاه برگشتم و هلش دادم ک افتاد رو زمین نکاش کردم توی چهرش معلوم بود ی بغضی توی گلوش گیر کرده اهمیتی ندادم و باز ب راه خودم ادامه دادم بغضم گرفت
در اتاق مشترکمون رو باز کردم و رفتم داخل خودمو روی تخت پرت کردن و گریه کردم
از اینکه حرفای کمپانی رو توی خودم ریخته بودم و همشو روی ا/ت خالی کرده بودم ناراحت بودم
تاحالا روش دستمو بلند نکرده بودم اما.......
۱۴.۵k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.