چند پارتی کوک: وقتی بخاطر دعوا با هم قهر میکنید.
چند پارتی کوک: وقتی بخاطر دعوا با هم قهر میکنید.
پارت³ ـــ♡ـــ
(@7jkjkjimmi7 🥺❤✊🏻: درخواستی)
(مکالمه ا/ت و کوک)
کوک: سلام بیبی چطوری؟
ا/ت:*با دهن پر*سلام چاگیا ممنون تو خوبی؟
کوک: بیب چی داری میخوری؟
ا/ت: چیزی ک مامانم برا تو فرستاده بود ولی من دارم میخورمشون😂
کوک: یااااا ا/ت😂 مامانت اونا رو برا من فرستاده بعدش تو داری میخوریشون؟ هعی چی بگم اخه اینقده شیکمویی ک نگو
ا/ت: کوووووک😂
کوک: 😂
بیب جدا از شوخی من امروز نمیتونم بیام خونه پشت
ا/ت: چرا چاگی؟
کوک: زمان تمرینمون خیلی کمه ما باید واسه پسفردا اماده باشیم برای همین بیب نمیتونم بیام پیشت
ا/ت: واقعا؟
کوک: اهوم.. ولی باید مراقب خودت باشی و خوب غذا بخوری باشع؟
ا/ت: قول قول میدم😄
کوک: خیالم راحت شد
نامجون: کوککک کجاییی بیا باید تمرین کنیم*از دور*
کوک: بیب دارن صدام میزنن باید برم
ا/ت:*صدای بوس*گرفتیش؟
کوک: اره بیب گرفتمش جاش میمونه رو لپم
ا/ت: 😆
کوک: بیب مراقب خودت باش هرچی خواستی سفارش بده پولشو من برات حساب میکنم باشه؟
ا/ت: باش بیب خدافیزی😄🖐🏻
کوک: شب بخیر بیب
ا/ت: شب توعم بخیر
(قط کردن)
ای بچه کیوت 😂🤦🏻♀️سوغاتی. های منو میخوری هعی بعدا حسابشو میرسم باید برام غذا بگیره بل بل
نامجون: کوککک کجا موندی؟ بیا دیگگ*داد از دور*
کوک: اومدم بابا
پرش ب روز بعد:
ویو ا/ت: دیشب اصلن نتونستم بخابم حالم خیلی بد بود همش حالت تهوع داشتم نمیدونم چرا ولی فک کنم ب لواشک حساسیت دارم برا همین
ولی مامانم میگفت تست بدم
بدم؟
حالا چیز خاصیم نمیشه میرم تست میدم مگ چیه؟ چیزی ازم کم نمیشه خو اره میرم میدم تا بفهمه داره اشتبا میکنه
برای همین رفتم داروخونه و بیبی چک خریدم میدونستم من و حاملگی؟ نبابا چی میگی
رفتم و تست دادم
خدایا داذم اشتباه میبینم
چشمام اره چشمام ضعیف شده اره
رفتم و عینکم رو از توی کشوی میز ارایشم برداشتم وباز ب بیبی چک نگاه کردم
چشمام از حدقه در اومده بود یعنی من الانـ...... باردارم
هم ذوق زده شدم هم شکه
اخه الان وقتش نبود
ولی بچه داشتن خیلی خوبه من خودم خیلی دوس دارم حس شیرینی ک مامانم وقتی من بدنیا اومدم رو تجربه کنم
پس تصمیم گرفتم برای این حس شیرین تلاش کنم و ب خودم سختی ندم
رفتم بازار و ی جفت کفش کوچیک خریدم و توی جعبه کادو گذاشتمش و اوردم خونه
گذاشتمش روی میز
تقریبا نزدیک نیم ساعت دیگ کوک میاد خونه
خیلی خوشحال روی مبل نشسته بودم...
پارت³ ـــ♡ـــ
(@7jkjkjimmi7 🥺❤✊🏻: درخواستی)
(مکالمه ا/ت و کوک)
کوک: سلام بیبی چطوری؟
ا/ت:*با دهن پر*سلام چاگیا ممنون تو خوبی؟
کوک: بیب چی داری میخوری؟
ا/ت: چیزی ک مامانم برا تو فرستاده بود ولی من دارم میخورمشون😂
کوک: یااااا ا/ت😂 مامانت اونا رو برا من فرستاده بعدش تو داری میخوریشون؟ هعی چی بگم اخه اینقده شیکمویی ک نگو
ا/ت: کوووووک😂
کوک: 😂
بیب جدا از شوخی من امروز نمیتونم بیام خونه پشت
ا/ت: چرا چاگی؟
کوک: زمان تمرینمون خیلی کمه ما باید واسه پسفردا اماده باشیم برای همین بیب نمیتونم بیام پیشت
ا/ت: واقعا؟
کوک: اهوم.. ولی باید مراقب خودت باشی و خوب غذا بخوری باشع؟
ا/ت: قول قول میدم😄
کوک: خیالم راحت شد
نامجون: کوککک کجاییی بیا باید تمرین کنیم*از دور*
کوک: بیب دارن صدام میزنن باید برم
ا/ت:*صدای بوس*گرفتیش؟
کوک: اره بیب گرفتمش جاش میمونه رو لپم
ا/ت: 😆
کوک: بیب مراقب خودت باش هرچی خواستی سفارش بده پولشو من برات حساب میکنم باشه؟
ا/ت: باش بیب خدافیزی😄🖐🏻
کوک: شب بخیر بیب
ا/ت: شب توعم بخیر
(قط کردن)
ای بچه کیوت 😂🤦🏻♀️سوغاتی. های منو میخوری هعی بعدا حسابشو میرسم باید برام غذا بگیره بل بل
نامجون: کوککک کجا موندی؟ بیا دیگگ*داد از دور*
کوک: اومدم بابا
پرش ب روز بعد:
ویو ا/ت: دیشب اصلن نتونستم بخابم حالم خیلی بد بود همش حالت تهوع داشتم نمیدونم چرا ولی فک کنم ب لواشک حساسیت دارم برا همین
ولی مامانم میگفت تست بدم
بدم؟
حالا چیز خاصیم نمیشه میرم تست میدم مگ چیه؟ چیزی ازم کم نمیشه خو اره میرم میدم تا بفهمه داره اشتبا میکنه
برای همین رفتم داروخونه و بیبی چک خریدم میدونستم من و حاملگی؟ نبابا چی میگی
رفتم و تست دادم
خدایا داذم اشتباه میبینم
چشمام اره چشمام ضعیف شده اره
رفتم و عینکم رو از توی کشوی میز ارایشم برداشتم وباز ب بیبی چک نگاه کردم
چشمام از حدقه در اومده بود یعنی من الانـ...... باردارم
هم ذوق زده شدم هم شکه
اخه الان وقتش نبود
ولی بچه داشتن خیلی خوبه من خودم خیلی دوس دارم حس شیرینی ک مامانم وقتی من بدنیا اومدم رو تجربه کنم
پس تصمیم گرفتم برای این حس شیرین تلاش کنم و ب خودم سختی ندم
رفتم بازار و ی جفت کفش کوچیک خریدم و توی جعبه کادو گذاشتمش و اوردم خونه
گذاشتمش روی میز
تقریبا نزدیک نیم ساعت دیگ کوک میاد خونه
خیلی خوشحال روی مبل نشسته بودم...
۲۱.۲k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.