بهرام
بهرام:
خدایا…
پس یعنی من شدم دلدارِ تو؟
چهل سال درد و زخم
منو کردی کسی که تحمل و ایستادگیاش
حالتو نگه میداره؟
خدا:
میدانم.
کسی که این همه زخم کشیده
و هنوز شکسته نشده،
قابل اعتمادتر از هر قدرتیه که تصور میکنی.
بهرام:
من تحمل کردم…
و هنوز نمیدانم چرا این همه سنگینی
روی دوشم گذاشتی.
خدا:
سنگینی، بهرام،
بیهوده نیست.
و کسی که میتواند ایستادگی کند
حتی وقتی هیچ نوری نمیبیند،
مقدس است، نه برای من،
برای خودش.
بهرام:
پس من فقط ایستادم
نه به خاطر امید،
نه به خاطر وعدهای…
فقط چون راهی برای سقوط نداشتم.
خدا:
میدانم.
و ایستادنت،
بیش از هر دعایی
قدرت دارد.
بهرام:
پس از من انتظار نداشته باش
که بخندم یا سبک باشم…
فقط انتظار نداشته باش
که فرو بریزم.
خدا:
نه.
منتظر فرو ریختن نیستم.
منتظر ایستادگیای هستم که تو نشان دادی.
و همین،
به اندازهی کافیست.
خدایا…
پس یعنی من شدم دلدارِ تو؟
چهل سال درد و زخم
منو کردی کسی که تحمل و ایستادگیاش
حالتو نگه میداره؟
خدا:
میدانم.
کسی که این همه زخم کشیده
و هنوز شکسته نشده،
قابل اعتمادتر از هر قدرتیه که تصور میکنی.
بهرام:
من تحمل کردم…
و هنوز نمیدانم چرا این همه سنگینی
روی دوشم گذاشتی.
خدا:
سنگینی، بهرام،
بیهوده نیست.
و کسی که میتواند ایستادگی کند
حتی وقتی هیچ نوری نمیبیند،
مقدس است، نه برای من،
برای خودش.
بهرام:
پس من فقط ایستادم
نه به خاطر امید،
نه به خاطر وعدهای…
فقط چون راهی برای سقوط نداشتم.
خدا:
میدانم.
و ایستادنت،
بیش از هر دعایی
قدرت دارد.
بهرام:
پس از من انتظار نداشته باش
که بخندم یا سبک باشم…
فقط انتظار نداشته باش
که فرو بریزم.
خدا:
نه.
منتظر فرو ریختن نیستم.
منتظر ایستادگیای هستم که تو نشان دادی.
و همین،
به اندازهی کافیست.
- ۵۹۹
- ۲۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط