نویسنده جیتن

نویسنده: جیتن
مترجم و ویرایشگر:فیونا


آن شب‌ها همچون ابدیت به نظر می‌رسیدند. مرتب به ساعت روی دیوار نگاه می‌کردم و دست‌ها را که دقیقه‌ها را به آرامی می‌گذرانیدند، می‌دیدم. اشک‌ها در ساعات عجیبی از روز از چشمانم سرازیر می‌شدند و گونه‌هایم را خیس می‌کردند تا جایی که صورتم سرخ می‌شد و عرق در دستانم جمع می‌شد و ملحفه‌های تختی که آن را در دستانم فشار می‌دادم، خیس می‌شدند.

هر بار که یکی از کارکنان یا پزشکان به اتاقم وارد می‌شد، نگاه‌ام به سمت آن‌ها می‌رفت. می‌دانستم که می‌توانند افکارم را بخوانند. وقتی به چشمانم نگاه می‌کردند، آن نگاه‌های پر از ترحم مرا می‌آشفت. هر بار که سؤال می‌کردم، همان پاسخ مبهم و تلخ را دریافت می‌کردم.

"به شما اطمینان می‌دهم، آقای جانسون، ما تمام تلاش‌مان را برای درمان همسرتان انجام می‌دهیم."

هر روز نسخه‌ای از این پاسخ را دریافت می‌کردم. اما من تسلیم نمی‌شدم و عزمی راسخ داشتم که خبر خوبی در مورد بهبودی همسرم بشنوم. تا اینکه یک روز، یکی از کارکنان به اتاقم وارد شد. با لرز به سمت او ایستادم و لبخندی زدم و دستم را به سوی او دراز کردم. در آن لحظه متوجه نگاه غمگین او شدم و قلبم به شدت افت کرد.

او آرام و به دقت صحبت کرد، هر کلمه‌ای که از لب‌هایش خارج می‌شد به شیوه‌ای کند بیان می‌شد. زانوهایم ابتدا به آرامی لرزیدند و پس از ادامه‌ی صحبت او، به سرعت به لرزش درآمدند. وقتی بالاخره زانوهایم از کار افتادند، به زمین افتادم و سینه‌ام به شدت بالا و پایین می‌رفت. هر نفسی که می‌کشیدم، بیش از پیش خسته‌کننده و دشوار بود.

چند نفر مرا نگه داشتند و دوباره به تخت‌ام برگرداندند. به نظر می‌رسید که سعی دارند به من آرامش و همدردی بدهند، اما هر چه گفتند به هم پیچیده و نامفهوم شد. مردان و زنان اطرافم به اشکالی نامشخص محو شدند و من فقط به جلو خیره شدم. بوی نامطبوع عرق که از تمام نقاط بدنم جاری بود به بینی‌ام فشار می‌آورد و چشمانم را می‌خراشید.

ادامه دارد..‌.
دیدگاه ها (۱)

نویسنده:جیتنمترجم و ویرایشگر:فیوناوقتی چشمانم را باز کردم، خ...

نویسنده:جیتنمترجم و ویرایشگر:فیونادستش را محکم گرفتم و از او...

خانواده من تصادف مرگباری را تجربه کرد"پارت_اول"نویسنده: جیتن...

امروز داستان جدید داریم!!!منتظر باشید🩷🥰

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۶

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط