paet26...کوک
#paet26...کوک
با جیمین از رستوران امدیم خیلی بهم خوش گذشت جیمین برام کم نزاشت دروکه باز کردم با یه عالمه شمع روشن کوچولوگل رزپرپر موجه شدم که مثه یه راه بود بانگاهم دنبالش کردم که رسیدم به بچها برقاروشن شدوهمگی برام شعرتولد مبارکو خوندن انقدخوشحال شده بودم نمیتونستم کاری بکنن رستاشی جلووایساده بودو کیک دستش بود امد نزدیکمو بهم اشاره کرد شمعاروخاموش کنم بهش یه نگاه باذوق کردم چقدامشب خوشگل شده بودیه پیرهن سفیدش با پوست بزنزش ترکیب جالبی بودیه شلوارمشکیو یه سربند مشکی سریع رفتودیگه نزاشت تجزیه تحلیلش کنم بعد دودیقه بایهسوزن امد+این دیگه برای چیه رستا:برای ردشدن ازبادکنکابایدبترکونیشونوردبشی +اوکی اون راهه شمعی روگرفتم دوباره برقاخاموش شدهمینجورکه باکنکارومیترکوندم یه چیزایی مثه بریده شرشره میریخت روی سرم خیلی ذوق میکردم خیلی قشنگ بود نزدیک میزداشتم میشدم یه بادکنکوکه ترکوندم احساس کردم یه مایعی ریخت روسرم کپ کرده بودم که صدای خنده بچهها بلندشدبهشون نگاکردم که خندشون بیشترشد جین:ایول ینی خوشم امدجیمین:داش حالت خوبه کثافت همینجورمیخندید+فقط بدونم این کاره کیه همشون یاانگشت به رستاشی اشاره کردن که خندشوخوردرستا:ای نامردای دهن لق نامجون:دخترم بایدعواقب کارتوبپذیری دیگه مانیا:همون دیگه نکنه میخوای ماگردن بگیریم تهیونگ:جونگ کوک تابرگشتم یه چیزی خوردتوصورتم+یااااااین چیه دوباره صدای خندشون بلندشدجیهوپ:کیکه داداش کیکه کیکاروی صورتم پاک کردموبرگشتم طرفشوسریع مالیدم به صورتش ته:یاااجونگکوک شیی+اره دیگه اینجوریاس دوباره همشون خندیدن ته:بابافکررستاشی بودازدست این دختررفتم توی یهقدمیش وایسادموکنارگوشش خم کردم+حسابه تورم بعدامیرسمویه چشمک بهش زدم رفتم تواتاقم تابرم حموم که یه دست لباس روی تخت دیدم روش یه برگه بودبرش داشتمو خوندمش_تولدت مبارک جونگ کوک شی به خاطره بلاهایی که سرت امد معذرت 😂 ولی خوب دیگه مااینیم بروحمومولباساروتنت کن بازم تولدت مبارک
دختریه رومخ خندم گرفته بودازدست اینا یه پیرهن سفید باشلوارمشکی داشت منو باخودش ست میکرد ینی بیخیال رفتم حمومودوش گرفتمو لباساروپوشیدمو رفتم پیش بقیه+اگه دیگه بلایی سرم نمیارین بشینم افرا:ن دیگه تموم شدپشت میزنشستمواطرافونگاه کردم که چقدقشنگ درست کرده بودن کیک جلوم یه کیک بزرگ بود که عکسم روش بودبایه شمع۳۱سالگی میخواستم فوت کنم که شوگا:صبرکن ارزوکن+اهااره دستاموبه هم گرفتموچشمامو بستموارزوکردموشمعاروفوت کردم رستا:تولدت مبارک جونگکوک شی مانیا:تولدت مبارک افرا:تولدت مبارک رویا:تولدت مبارکک پسراباهم: happy birthday to youبهشون لبخندی زدموتشکرکردم خلاصه وقت کادوهاشد
با جیمین از رستوران امدیم خیلی بهم خوش گذشت جیمین برام کم نزاشت دروکه باز کردم با یه عالمه شمع روشن کوچولوگل رزپرپر موجه شدم که مثه یه راه بود بانگاهم دنبالش کردم که رسیدم به بچها برقاروشن شدوهمگی برام شعرتولد مبارکو خوندن انقدخوشحال شده بودم نمیتونستم کاری بکنن رستاشی جلووایساده بودو کیک دستش بود امد نزدیکمو بهم اشاره کرد شمعاروخاموش کنم بهش یه نگاه باذوق کردم چقدامشب خوشگل شده بودیه پیرهن سفیدش با پوست بزنزش ترکیب جالبی بودیه شلوارمشکیو یه سربند مشکی سریع رفتودیگه نزاشت تجزیه تحلیلش کنم بعد دودیقه بایهسوزن امد+این دیگه برای چیه رستا:برای ردشدن ازبادکنکابایدبترکونیشونوردبشی +اوکی اون راهه شمعی روگرفتم دوباره برقاخاموش شدهمینجورکه باکنکارومیترکوندم یه چیزایی مثه بریده شرشره میریخت روی سرم خیلی ذوق میکردم خیلی قشنگ بود نزدیک میزداشتم میشدم یه بادکنکوکه ترکوندم احساس کردم یه مایعی ریخت روسرم کپ کرده بودم که صدای خنده بچهها بلندشدبهشون نگاکردم که خندشون بیشترشد جین:ایول ینی خوشم امدجیمین:داش حالت خوبه کثافت همینجورمیخندید+فقط بدونم این کاره کیه همشون یاانگشت به رستاشی اشاره کردن که خندشوخوردرستا:ای نامردای دهن لق نامجون:دخترم بایدعواقب کارتوبپذیری دیگه مانیا:همون دیگه نکنه میخوای ماگردن بگیریم تهیونگ:جونگ کوک تابرگشتم یه چیزی خوردتوصورتم+یااااااین چیه دوباره صدای خندشون بلندشدجیهوپ:کیکه داداش کیکه کیکاروی صورتم پاک کردموبرگشتم طرفشوسریع مالیدم به صورتش ته:یاااجونگکوک شیی+اره دیگه اینجوریاس دوباره همشون خندیدن ته:بابافکررستاشی بودازدست این دختررفتم توی یهقدمیش وایسادموکنارگوشش خم کردم+حسابه تورم بعدامیرسمویه چشمک بهش زدم رفتم تواتاقم تابرم حموم که یه دست لباس روی تخت دیدم روش یه برگه بودبرش داشتمو خوندمش_تولدت مبارک جونگ کوک شی به خاطره بلاهایی که سرت امد معذرت 😂 ولی خوب دیگه مااینیم بروحمومولباساروتنت کن بازم تولدت مبارک
دختریه رومخ خندم گرفته بودازدست اینا یه پیرهن سفید باشلوارمشکی داشت منو باخودش ست میکرد ینی بیخیال رفتم حمومودوش گرفتمو لباساروپوشیدمو رفتم پیش بقیه+اگه دیگه بلایی سرم نمیارین بشینم افرا:ن دیگه تموم شدپشت میزنشستمواطرافونگاه کردم که چقدقشنگ درست کرده بودن کیک جلوم یه کیک بزرگ بود که عکسم روش بودبایه شمع۳۱سالگی میخواستم فوت کنم که شوگا:صبرکن ارزوکن+اهااره دستاموبه هم گرفتموچشمامو بستموارزوکردموشمعاروفوت کردم رستا:تولدت مبارک جونگکوک شی مانیا:تولدت مبارک افرا:تولدت مبارک رویا:تولدت مبارکک پسراباهم: happy birthday to youبهشون لبخندی زدموتشکرکردم خلاصه وقت کادوهاشد
۷.۰k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.