part28...رستا
#part28...رستا
قلبم خیلی تندمیزد نگاهاش داشت ذوبم میکردافرا:خب دیگع بیاین بازی کنیم جیمین:چه بازی مانیا:جرئت حقیقت شوگا:خوبع نامجون:باحاله ته:من میرم بطری بیارم رونیا:اوکی هممون دوره نشسته بودیم افراومانیااین ورو اون ورم نشسته بودن جلومم کوک کنارکوکم شوگاوجیمین کنارجیمین نامجون کنارشوگام جیهوپ بود انگارهممون روبه روی بایسمون نشسته بودیم که جین گفت:وایسین وایسین بازی بدون سوجوحال نمیده ورفتو چهارتابطریوچندتا لیوان اورد جیهوپ:ایول داش تهیونگ بطری روچرخوندکه افتادبه جینوجیهوپ جیهوپ ازجین پرسید:خب جرئت یاحقیقت جین:اممم جرئت تهیونگ:پاشونامجونوازگونش ببوس جین:یااغلط کردم توروخداروباره بامن این کارونکنین نامجون:حال ن اینکه من خیلی مشتاقم احمق جین:من مشتاق ترنیستم توروخدا جیمین:ن دیگه هیونگ نمیشه انتخاب خودته پاشو زودباش جین:ن ن خواهش ازمن بگذرین وای مرده بودیم ازخنده خودشم همه حرفاشو باخنده والتماس میزد کوکمین:بدووووبا بدبختی رفتوگونه نامجونو سریع بوسیدوادا درمیاوردوااای دوباره بطری روچرخوندن که به جیمینو کوک افتاد جیمین:خب کوک کدوم کوک:حقیقت همه:اوکیییی جیمین لبخندشیطانی زدوگفت:رنگ لباس زیرت چه رنگیه هممون چشامون شده بود اندازه نعلبکی خودشم کپ کرده بودکوک:مشکی وسرشو انداخت پایین الهی دورش بگردم خجالت کشیدجین: بچهها بیاین همینجورکه بازی میکنیم یکمم سوجوبخوریم وهمشون شروع کردن به خوردن شوگا:چراشماها نمیخورین دختراهممون به هم نگاکردیم همه:ن ممنون نمیخوایم جین:چراچیزی شده رویا:ن فقط نمیخوایم تهیونگ:ول کن شاید جنبشوندارن ازاین حرف ته هممون وسوسه شدیم که بخوریم پس قبول کردیم یه ذره ازش که خوردیم هممون قیافه هامون کرکره خنده شده بود لعنتی زهرماره پسرابادیدنمون زدن زیر خنده کوک:وای خوداخیلی خوبین انگارباراولتونه که میخورین رستا:باراولمونه کوک:خداایی افرا:هممم چجوری اینو میخورین مانیا:زهرحلاحله انگار وع رونیا:اولش اینطوریه بعدعادت میکنین دوباره چرخوندن که افتاد به جیمینو افراجیمین:خب افرا:حقیقت جیمین:کراشت کیه تواین جمع چشای افراگردشدوسرشوانداخت پایین افرا:امم خو..خوب..توجیمین برق خوشحالیومیشدتوچشماش دیدهمه:اووووودوباره چرخوندن که افتادبه نامجونوشوگانامجون:شوگا جان کدام شوگا:جرئت نامجون:برام یه پیام قشنگ احساسی بلندبفرس ازهمونایی که برای کوکو ته وجیمین فرستادی شوگا:نوچ نوچ مثلا خیرسرش بابای گروهه انوقت به این بچه هاحسودی میکنه باشه حله خدایی استادریدن فقط خودشه وبس به خاطره لجبازی باپسراکه هی تیکه مینداختن پنج لیوان سوجوخورده بودیم هممون مست بودیم منکه کلامنگ بودم دیگه این بار افتادبه منو کوک:خب رستاشییی بگو
قلبم خیلی تندمیزد نگاهاش داشت ذوبم میکردافرا:خب دیگع بیاین بازی کنیم جیمین:چه بازی مانیا:جرئت حقیقت شوگا:خوبع نامجون:باحاله ته:من میرم بطری بیارم رونیا:اوکی هممون دوره نشسته بودیم افراومانیااین ورو اون ورم نشسته بودن جلومم کوک کنارکوکم شوگاوجیمین کنارجیمین نامجون کنارشوگام جیهوپ بود انگارهممون روبه روی بایسمون نشسته بودیم که جین گفت:وایسین وایسین بازی بدون سوجوحال نمیده ورفتو چهارتابطریوچندتا لیوان اورد جیهوپ:ایول داش تهیونگ بطری روچرخوندکه افتادبه جینوجیهوپ جیهوپ ازجین پرسید:خب جرئت یاحقیقت جین:اممم جرئت تهیونگ:پاشونامجونوازگونش ببوس جین:یااغلط کردم توروخداروباره بامن این کارونکنین نامجون:حال ن اینکه من خیلی مشتاقم احمق جین:من مشتاق ترنیستم توروخدا جیمین:ن دیگه هیونگ نمیشه انتخاب خودته پاشو زودباش جین:ن ن خواهش ازمن بگذرین وای مرده بودیم ازخنده خودشم همه حرفاشو باخنده والتماس میزد کوکمین:بدووووبا بدبختی رفتوگونه نامجونو سریع بوسیدوادا درمیاوردوااای دوباره بطری روچرخوندن که به جیمینو کوک افتاد جیمین:خب کوک کدوم کوک:حقیقت همه:اوکیییی جیمین لبخندشیطانی زدوگفت:رنگ لباس زیرت چه رنگیه هممون چشامون شده بود اندازه نعلبکی خودشم کپ کرده بودکوک:مشکی وسرشو انداخت پایین الهی دورش بگردم خجالت کشیدجین: بچهها بیاین همینجورکه بازی میکنیم یکمم سوجوبخوریم وهمشون شروع کردن به خوردن شوگا:چراشماها نمیخورین دختراهممون به هم نگاکردیم همه:ن ممنون نمیخوایم جین:چراچیزی شده رویا:ن فقط نمیخوایم تهیونگ:ول کن شاید جنبشوندارن ازاین حرف ته هممون وسوسه شدیم که بخوریم پس قبول کردیم یه ذره ازش که خوردیم هممون قیافه هامون کرکره خنده شده بود لعنتی زهرماره پسرابادیدنمون زدن زیر خنده کوک:وای خوداخیلی خوبین انگارباراولتونه که میخورین رستا:باراولمونه کوک:خداایی افرا:هممم چجوری اینو میخورین مانیا:زهرحلاحله انگار وع رونیا:اولش اینطوریه بعدعادت میکنین دوباره چرخوندن که افتاد به جیمینو افراجیمین:خب افرا:حقیقت جیمین:کراشت کیه تواین جمع چشای افراگردشدوسرشوانداخت پایین افرا:امم خو..خوب..توجیمین برق خوشحالیومیشدتوچشماش دیدهمه:اووووودوباره چرخوندن که افتادبه نامجونوشوگانامجون:شوگا جان کدام شوگا:جرئت نامجون:برام یه پیام قشنگ احساسی بلندبفرس ازهمونایی که برای کوکو ته وجیمین فرستادی شوگا:نوچ نوچ مثلا خیرسرش بابای گروهه انوقت به این بچه هاحسودی میکنه باشه حله خدایی استادریدن فقط خودشه وبس به خاطره لجبازی باپسراکه هی تیکه مینداختن پنج لیوان سوجوخورده بودیم هممون مست بودیم منکه کلامنگ بودم دیگه این بار افتادبه منو کوک:خب رستاشییی بگو
۷.۳k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.