ازدواج اجباری پارت 19
سانامی برای اینکه قدش بلند تر بشه رفتش رو صندلی کنار دستش.
انگار یادش رفته بود برا چی جیمین رو آورده بود اینجا.
الان فقط به اینکه چطور حرص جیمین رو دربیاره فکر می کرد.
سانامی ویو :
اخیییییییی... چقدر کیوت میشه وقتی عصبانی میشه.
جیمین هم کم نیورد قدشو بلند تر کرد. سانامی هدفون رو میبرد عقب تر تا نتونه جیمین از دستش بگیره.
که یهوووو
سانامی.:هو...هو...هو
پای جیمین محکم به صندلی خورد و صندلی شروع به لرزیدن کرد.
صندلی لرزید و لرزید و لرزید تا یهو چپ کرد. جیمین وسانامی گوز ملّخ شدن.
سانامی افتاد و پهن زمین شد.
جیمین افتاد روش . جیمین برای برخورد نکرد با سانامی سعی کرد خودشو رو دوتا دستاش نگه داره صورتشون به اندازه یه سانت باهم فاصله داشت.
جوری که سانامی نفس کشیدنای جیمین رو حس میکرد
سانامی قرمز شد و با دست دوبار زد رو سینه ی جیمین
سانامی :م....می....میشه ع روم پ.... پاشی؟؟
جیمین که خشکش زده بود و تعجب کرده بود ، صورتش قرمز قرمز شده بود.
جیمین :ا... ا.... اه، اوهوم 😶
جیمین بلند شد. سانامی تا خواس بلند شه کلش محکم خورد زیر یه قفسه و قفسه هرچی داشت ریخت.
سانامی از شدت ترس چشماشو محکم بهم فشرد و خودشو مچاله کرد و برا یه درد مهیب آماده شد
صدای ریخته شدن وسایلاتون میومد اما هیچ کدوم رو حس نمی کرد و هیچ دردی نفهمید.
انگار یادش رفته بود برا چی جیمین رو آورده بود اینجا.
الان فقط به اینکه چطور حرص جیمین رو دربیاره فکر می کرد.
سانامی ویو :
اخیییییییی... چقدر کیوت میشه وقتی عصبانی میشه.
جیمین هم کم نیورد قدشو بلند تر کرد. سانامی هدفون رو میبرد عقب تر تا نتونه جیمین از دستش بگیره.
که یهوووو
سانامی.:هو...هو...هو
پای جیمین محکم به صندلی خورد و صندلی شروع به لرزیدن کرد.
صندلی لرزید و لرزید و لرزید تا یهو چپ کرد. جیمین وسانامی گوز ملّخ شدن.
سانامی افتاد و پهن زمین شد.
جیمین افتاد روش . جیمین برای برخورد نکرد با سانامی سعی کرد خودشو رو دوتا دستاش نگه داره صورتشون به اندازه یه سانت باهم فاصله داشت.
جوری که سانامی نفس کشیدنای جیمین رو حس میکرد
سانامی قرمز شد و با دست دوبار زد رو سینه ی جیمین
سانامی :م....می....میشه ع روم پ.... پاشی؟؟
جیمین که خشکش زده بود و تعجب کرده بود ، صورتش قرمز قرمز شده بود.
جیمین :ا... ا.... اه، اوهوم 😶
جیمین بلند شد. سانامی تا خواس بلند شه کلش محکم خورد زیر یه قفسه و قفسه هرچی داشت ریخت.
سانامی از شدت ترس چشماشو محکم بهم فشرد و خودشو مچاله کرد و برا یه درد مهیب آماده شد
صدای ریخته شدن وسایلاتون میومد اما هیچ کدوم رو حس نمی کرد و هیچ دردی نفهمید.
۱۰.۶k
۱۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.