این داستان: کتابخانه...
آی: شینازوگاوا سان
سانمی: چته؟
آی: زهرمار، این چه طور حرف زدنه؟ 😐
سانمی هوف کرد*
سانمی:.... بله عزیزم؟
آی:...
سانمی: آی... الو... هوی!!!
آی: ها؟
سانمی: چرا جواب نمیدی؟
آی: خب... چشمم به ای کتاب افتاد😐
قیافه سانمی: 😐😑
این داستان ادامه دارد....
سانمی: چته؟
آی: زهرمار، این چه طور حرف زدنه؟ 😐
سانمی هوف کرد*
سانمی:.... بله عزیزم؟
آی:...
سانمی: آی... الو... هوی!!!
آی: ها؟
سانمی: چرا جواب نمیدی؟
آی: خب... چشمم به ای کتاب افتاد😐
قیافه سانمی: 😐😑
این داستان ادامه دارد....
- ۱.۱k
- ۰۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط