< پارت ۳ >
< پارت ۳ >
اماده شدم واسه رفتن ب خرید...
رفتم و کلی گشتم تا باز ترین و تجملی ترین لباس رو پیدا کردم خیلی هم گرون بود لامصب 😑خب کفش و اکسسوری هم خریدم دیگ همه چی تکمیل شد عالیههه.... رسیدم خونه حموم کردم و غذا خوردم ... ۵ ساعت مونده بود وایی دیر شدددد.... غلیظ ترین ارایش رو کردم... عطرم رو دیگ نگم
عالی شد ولی باید حواسم باشه مست نشم و ب چخ برم... حالا باید ی کاری کنم جیمین بفهمه و بسوزه... اوه راستی اونم قطعا میاد چون الکس و جیمین دوستای صمیمی ان من چقد خرممممم😑 خب خب خب داشته باش مستر جیمین....
شب شد و ماریا اومد دنبالم و باهم رفتیم اونجا خیلی خیلی شلوغ بود
دوستامونو دیدیم باهم رفتیم سمتشون
(الکس &)
& هی بچه ها چطورین
& یونا چخبر اصلا نیستت، راستی جیمین کو
_ والا خبرا دست شماس... اوممم نمیدونم چند وقته ازش خبر ندارم
& اتفاقی بینتون افتاده
_ نه فقط یکم سرمون شلوغ بوده
& اها فک کردم با هم میاین... خوب پس
حسابی خوش بگذرونین...
هنوز جیمین رو ندیده بودم خیر سرش دوست صمیمیه اونه چرا نیومده...
رفتیم رقصیدیم.... چند تا پسر اومدن نزدیک من شدن و بدجور نگام میکردن منم از اون جمعیت اومدم بیرون رفتم نشستم چیزی بخورم... اوه شت جیمین رو دیدم روبروم بود پیشه الکس بود اما باید یکم سرشو بچرخونه تا منو ببینه اوکی بازی شروع شد...
داشتم نوشیدنی میخوردم دیدم چندتا دختر نزدیک جیمین و الکس شدن و پیششون نشستن😑دوتاشون دستشونو انداختن گردن جیمین ( حسودی چیه فشار چیه ) سعی در اروم کردن قلبم داشتم... اون حتما میدونست من اینجام پس واسه لج دراوردن من اینکارو میکنه .هع فک کردی من قراره حرست بدم تو هنوز منو ندیدی ک...
الکس ب من اشاره کرد جیمین روشو برگردوند و منو دید و از دیدن لباسم ب شدت حرصی شده بود ولی مثلا براش مهم نبود و روشو برگردوند... هه من ک میدونم داری فشار میخوری... دیدم اون پسرا ک اون ور بودن یکیشون داره میاد نزدیکم... ولی من مست نیستم مشکلی نیست... اومدن نشستن(٬)
٬ خانم خوشگله تنهایی
_ تنها نیستم
٬ اوه اوه پس دوس پسر داری
_ نه با دوستم اومدم
٬ اخیش ترسیدم خب ادم خوب نیس تنها نوشیدنی بخوره میخوای مهمونت کنم
_ نه مرسی مزاحم نشو
٬ اوه اوه اوه چرا حالا عصبی میشی
(دیدم جیمین با اون دخترا رفت سمت اتاقا...اشکم در اومد)
٬ خانمی چرا گریه میکنی نگو ک من باعث ناراحتیت شدم
(یهو احساس کردم....)
#رمان #بی_تی_اس #جیمین #سناریو
اماده شدم واسه رفتن ب خرید...
رفتم و کلی گشتم تا باز ترین و تجملی ترین لباس رو پیدا کردم خیلی هم گرون بود لامصب 😑خب کفش و اکسسوری هم خریدم دیگ همه چی تکمیل شد عالیههه.... رسیدم خونه حموم کردم و غذا خوردم ... ۵ ساعت مونده بود وایی دیر شدددد.... غلیظ ترین ارایش رو کردم... عطرم رو دیگ نگم
عالی شد ولی باید حواسم باشه مست نشم و ب چخ برم... حالا باید ی کاری کنم جیمین بفهمه و بسوزه... اوه راستی اونم قطعا میاد چون الکس و جیمین دوستای صمیمی ان من چقد خرممممم😑 خب خب خب داشته باش مستر جیمین....
شب شد و ماریا اومد دنبالم و باهم رفتیم اونجا خیلی خیلی شلوغ بود
دوستامونو دیدیم باهم رفتیم سمتشون
(الکس &)
& هی بچه ها چطورین
& یونا چخبر اصلا نیستت، راستی جیمین کو
_ والا خبرا دست شماس... اوممم نمیدونم چند وقته ازش خبر ندارم
& اتفاقی بینتون افتاده
_ نه فقط یکم سرمون شلوغ بوده
& اها فک کردم با هم میاین... خوب پس
حسابی خوش بگذرونین...
هنوز جیمین رو ندیده بودم خیر سرش دوست صمیمیه اونه چرا نیومده...
رفتیم رقصیدیم.... چند تا پسر اومدن نزدیک من شدن و بدجور نگام میکردن منم از اون جمعیت اومدم بیرون رفتم نشستم چیزی بخورم... اوه شت جیمین رو دیدم روبروم بود پیشه الکس بود اما باید یکم سرشو بچرخونه تا منو ببینه اوکی بازی شروع شد...
داشتم نوشیدنی میخوردم دیدم چندتا دختر نزدیک جیمین و الکس شدن و پیششون نشستن😑دوتاشون دستشونو انداختن گردن جیمین ( حسودی چیه فشار چیه ) سعی در اروم کردن قلبم داشتم... اون حتما میدونست من اینجام پس واسه لج دراوردن من اینکارو میکنه .هع فک کردی من قراره حرست بدم تو هنوز منو ندیدی ک...
الکس ب من اشاره کرد جیمین روشو برگردوند و منو دید و از دیدن لباسم ب شدت حرصی شده بود ولی مثلا براش مهم نبود و روشو برگردوند... هه من ک میدونم داری فشار میخوری... دیدم اون پسرا ک اون ور بودن یکیشون داره میاد نزدیکم... ولی من مست نیستم مشکلی نیست... اومدن نشستن(٬)
٬ خانم خوشگله تنهایی
_ تنها نیستم
٬ اوه اوه پس دوس پسر داری
_ نه با دوستم اومدم
٬ اخیش ترسیدم خب ادم خوب نیس تنها نوشیدنی بخوره میخوای مهمونت کنم
_ نه مرسی مزاحم نشو
٬ اوه اوه اوه چرا حالا عصبی میشی
(دیدم جیمین با اون دخترا رفت سمت اتاقا...اشکم در اومد)
٬ خانمی چرا گریه میکنی نگو ک من باعث ناراحتیت شدم
(یهو احساس کردم....)
#رمان #بی_تی_اس #جیمین #سناریو
۷.۳k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.