part¹⁰
part¹⁰
کوک:....
تهیونگ:چرا هقق جواب نمیدی
کوک:خو...ب...ببین من...تخت خوابیده بودم پیراهنم رو در آوردم تو هم اینکارو کردی آمدی بغله من محکم بغلم کردی کاری نمیتونستم بکنم میدونی دیگه تیر خوردم
(مث سگ داشتم دورغ میگفتم)
تهیونگ:پس..دیشب کی منو بوسید؟
کوک:(وایی یعنی یادشه داشته منو امتحان میکرده وایسا واسه چی میخواد منو امتحان کنه؟؟؟))))))
کوک:تو..هم زدی
تهیونگ:مطمئنی(مشکوک)
کوک: آره...با..با
تهیونگ: چرا لکنت گرفتی هقق (درحال پاک کردم اشک از روی صورتش )))
کوک:من..نه یه زره زخمم درد میکنه (بازم دورغ ))
ویو راوی
تا جونگکوک گفت زخمم درد میکنه تهیونگ با شتاب رفت پیشش به زخمش داشت نگاه میکرد
تهیونگ:کجاش درد میکنه
کوک:اینجا
تهیونگ:حتما بخاطر اینکه شربت نخوردی نگاه کت وقتش گذشته چیییی ساعت ۱۲ ظهره یا خدا منو دیگه اخراج میکنن
کوک:کسی حق نداره اخراجت کنه(جدی)
تهیونگ:هان
کوک:هیچی هیچی
تهیونگ:بیا شربت رو بخور
کوک:نمیشه حالا نخورم(کیوت شده واسه تهیونگ))
تهیونگ:پس...باید به روش..خودم بد(تحدید)
کوک:بدمم..نیاد((پوزخند))
تهیونگ:((یه زره تعجب کردن ولی نشون ندادم بدت نمیاد الان نشون میدم میخواستم بزارم تو دهنم قاشق رو سریع ار دستم گرفت خورد)))
تهیونگ:بدت نمیومد((نیشخند)))
کوک:((وای پسر این جی بود گفتی ))
......
تهیونگ:(((پاشدم لباس بپوشم)))
تهیونگ:روتو انوری کن میخوام لباس بپوشم
کوک:نمیتونم برگردم چشمام رو میبندم
تهیونگ:او...کی
نکته:((این دوتا رو شون پتو بود)))
کوک:((دستام رو گذاشته بودم رو چشمم دستم یه زره بردم اینور تر دیدم داره پیرهن میپوشه اوفف چه بدن سفیدی خوبه دیشب مارک زیادی رو گردنش نزاشتم )))،
ادامه دارد.....
حمایت🥺🥺
کوک:....
تهیونگ:چرا هقق جواب نمیدی
کوک:خو...ب...ببین من...تخت خوابیده بودم پیراهنم رو در آوردم تو هم اینکارو کردی آمدی بغله من محکم بغلم کردی کاری نمیتونستم بکنم میدونی دیگه تیر خوردم
(مث سگ داشتم دورغ میگفتم)
تهیونگ:پس..دیشب کی منو بوسید؟
کوک:(وایی یعنی یادشه داشته منو امتحان میکرده وایسا واسه چی میخواد منو امتحان کنه؟؟؟))))))
کوک:تو..هم زدی
تهیونگ:مطمئنی(مشکوک)
کوک: آره...با..با
تهیونگ: چرا لکنت گرفتی هقق (درحال پاک کردم اشک از روی صورتش )))
کوک:من..نه یه زره زخمم درد میکنه (بازم دورغ ))
ویو راوی
تا جونگکوک گفت زخمم درد میکنه تهیونگ با شتاب رفت پیشش به زخمش داشت نگاه میکرد
تهیونگ:کجاش درد میکنه
کوک:اینجا
تهیونگ:حتما بخاطر اینکه شربت نخوردی نگاه کت وقتش گذشته چیییی ساعت ۱۲ ظهره یا خدا منو دیگه اخراج میکنن
کوک:کسی حق نداره اخراجت کنه(جدی)
تهیونگ:هان
کوک:هیچی هیچی
تهیونگ:بیا شربت رو بخور
کوک:نمیشه حالا نخورم(کیوت شده واسه تهیونگ))
تهیونگ:پس...باید به روش..خودم بد(تحدید)
کوک:بدمم..نیاد((پوزخند))
تهیونگ:((یه زره تعجب کردن ولی نشون ندادم بدت نمیاد الان نشون میدم میخواستم بزارم تو دهنم قاشق رو سریع ار دستم گرفت خورد)))
تهیونگ:بدت نمیومد((نیشخند)))
کوک:((وای پسر این جی بود گفتی ))
......
تهیونگ:(((پاشدم لباس بپوشم)))
تهیونگ:روتو انوری کن میخوام لباس بپوشم
کوک:نمیتونم برگردم چشمام رو میبندم
تهیونگ:او...کی
نکته:((این دوتا رو شون پتو بود)))
کوک:((دستام رو گذاشته بودم رو چشمم دستم یه زره بردم اینور تر دیدم داره پیرهن میپوشه اوفف چه بدن سفیدی خوبه دیشب مارک زیادی رو گردنش نزاشتم )))،
ادامه دارد.....
حمایت🥺🥺
۷.۱k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.