آمدی در خواب من دیشب چه کاری داشتی

آمدی در خواب من دیشب چه کاری داشتی،
ای عجب از این طرفها هم گذاری داشتی،
راه را گم کرده بودی نیمه شب شاید عزیز،
یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی،
مهربانی هم بلد بودی، عجب نامهربان،
بعد عمری یادت افتاده که یاری داشتی،
سر به زیر انداختی و گفتی آهسته سلام،
لب فروبستی، نگاه شرمساری داشتی،
خواستم چیزی بگویم گریه بغضم را شکست،
نه نگفتم، سالها چشم انتظاری داشتی،
با نوازش می کشیدی آه و می گفتی ببخش،
سر به دوشم، هق هق بی اختیاری داشتی،
وقت رفتن بغض کردی خیره ماندی سوی من،
شاید از دیوانه خود انتظاری داشتی،
صبح بوی گل تمام خانه را پر کرده بود،
کاش می شد باز در خوابم گذاری داشتی،
عشق یعنی بی گلایه لب فرو بستن، سکوت،
دلخوش از اینکه شبی با او قراری داشتی


شهریار
دیدگاه ها (۶)

.دختر که باشی گیسوانت رود جاریستقلب درون سینه ات هم یک قناری...

شهزاده ی شیرین من! برخیزامروز روز توست، جادو باش!از پشت پستو...

تو فکر رفتنی و خنده ات شادم نخواهد کردشکر از طعم تلخ زهر چیز...

روزی اگر...احمقانه یادم رفت که بگویم بیشتر از واژه ها دوستت ...

تک پارتی درخواستی

پسر عمویه وحشی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط