part1
part1
_اما من نمیخوام ازدواج کنم(داد)
=یعنی چی که نمیخوای مگه دسته خودته؟
_یعنی میگی نمیتونم برای زندگی خودم تصمیم بگیرم؟(داد)
=نه
_یعنی چی که نه؟(عربده)
÷سره پدرت داد نزن پسره بی ادب(داد)
_تو یکی حرف نزن که تو خونمون نقشت فقط زیرخواب بودن اینو اونه فهمی......
=اینو زدم تا یفهمی داری با کی حرف میزنی اگه میخوای همه چیتو ازت نگیرم باید به حرفم گوش کنی فهمیدیییی؟(عربده)
_نمیخواد زحمت نکش من میرم به هیونحین برسین بالاخره اون مسر این هرزست
=تو....
_صبر کن یه لحظه فکر نکن نمیدونم مادرمو چجوری از صفحه روزگار محف کردی من میرم ولی بادیگاردامو عمارتم پیش خودم میمونن چون اگه یادت باشه سهم منو به اسم این هرزه نزدی موفق باشی به اصطلاح پدر
ویو تهیونگ
جدی جدی عصبی بودم اونقد عصبی بودم که حای پالتومو برنداشتم حتی سویچمو همونطوری زدم بیرون نیاز به یکی داشتم تا باهاش حرف بزنم فکر کنم جیمین وقتش خالی باشه گدشیو درآوردم زنگ زدم به جیمین
"مشترک مورد نظر خاموش میباشد لطفا بعدا تماس بگیرید"
تف به روحت جیمین هنیشه خاموشی لبلسم نازک بود جنگلم نزدیک نبود تا بتونم تبدیل به گرگم بشم تا یکم گرم شم همینطوری تو دستام ها میکردم تا یکم گرم شن ای خداد خاک تو سرت تهیونگ جرا پالتو و سویچتو برنداشتی ای خاک باز خوبه کیف پولمو آوردم یکم که راه رفتم رسیدم به یه کافه به نظر داخلش گرم باشه فکر بدی نیست برم داخل یدونه قهموه میزنم عیبش چیه؟
رفتم سمت کافه درو بازکردم رفتم داخل همه میزا پر بود ولی یدونه اون گوشه خالی بود رفتم اونجا نشستم جایه خوبی بود به همه جایه کافه دید داری در ضمن کافه واقعا گرم بود تو یه لحظه سرما از وجودم خارج شد خیلی حس خوبی بود.
+آقا چیزی میل دارید بیارم؟
این کیه منو از حس خوبم بیرون آورد سرمو بلند کردم یه لحظه قلبم وایساد چه قدر خوشگل بود موهاش قهوه ای ردشن بود چشاشم عسلی پدستش سفید بود لحنشم گرم بود.
ادامه دارد......
_اما من نمیخوام ازدواج کنم(داد)
=یعنی چی که نمیخوای مگه دسته خودته؟
_یعنی میگی نمیتونم برای زندگی خودم تصمیم بگیرم؟(داد)
=نه
_یعنی چی که نه؟(عربده)
÷سره پدرت داد نزن پسره بی ادب(داد)
_تو یکی حرف نزن که تو خونمون نقشت فقط زیرخواب بودن اینو اونه فهمی......
=اینو زدم تا یفهمی داری با کی حرف میزنی اگه میخوای همه چیتو ازت نگیرم باید به حرفم گوش کنی فهمیدیییی؟(عربده)
_نمیخواد زحمت نکش من میرم به هیونحین برسین بالاخره اون مسر این هرزست
=تو....
_صبر کن یه لحظه فکر نکن نمیدونم مادرمو چجوری از صفحه روزگار محف کردی من میرم ولی بادیگاردامو عمارتم پیش خودم میمونن چون اگه یادت باشه سهم منو به اسم این هرزه نزدی موفق باشی به اصطلاح پدر
ویو تهیونگ
جدی جدی عصبی بودم اونقد عصبی بودم که حای پالتومو برنداشتم حتی سویچمو همونطوری زدم بیرون نیاز به یکی داشتم تا باهاش حرف بزنم فکر کنم جیمین وقتش خالی باشه گدشیو درآوردم زنگ زدم به جیمین
"مشترک مورد نظر خاموش میباشد لطفا بعدا تماس بگیرید"
تف به روحت جیمین هنیشه خاموشی لبلسم نازک بود جنگلم نزدیک نبود تا بتونم تبدیل به گرگم بشم تا یکم گرم شم همینطوری تو دستام ها میکردم تا یکم گرم شن ای خداد خاک تو سرت تهیونگ جرا پالتو و سویچتو برنداشتی ای خاک باز خوبه کیف پولمو آوردم یکم که راه رفتم رسیدم به یه کافه به نظر داخلش گرم باشه فکر بدی نیست برم داخل یدونه قهموه میزنم عیبش چیه؟
رفتم سمت کافه درو بازکردم رفتم داخل همه میزا پر بود ولی یدونه اون گوشه خالی بود رفتم اونجا نشستم جایه خوبی بود به همه جایه کافه دید داری در ضمن کافه واقعا گرم بود تو یه لحظه سرما از وجودم خارج شد خیلی حس خوبی بود.
+آقا چیزی میل دارید بیارم؟
این کیه منو از حس خوبم بیرون آورد سرمو بلند کردم یه لحظه قلبم وایساد چه قدر خوشگل بود موهاش قهوه ای ردشن بود چشاشم عسلی پدستش سفید بود لحنشم گرم بود.
ادامه دارد......
۲.۵k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.