من با دستان جستجوگر
من با دستان جستجوگر
به افقهای نامتناهی رسیدم،
من که همچون آفتاب شعلهور
روز به روز در مسیرم
بادهای سحرخیز صبح را با خود آوردهام،
تا زمین زیر پاهایم تندرست بماند.
در راهی که نهایت گنجی است،
هر دم سرآغازی دیگر را برگزیدهام.
به عشق نقش میآرم بر آسمانها،
بالاترین قلههای کوهستانها را فتح میکنم.
در درهها و رودخانهها غرق میشوم،
همه رنگها و زبانها را در دل خود جا دادهام،
من نغمههایی شاد و غمگین میسازم.
و به زبان عشق با هر انسانی ارتباط برقرار میکنم،
به افقهای نامتناهی رسیدم،
من که همچون آفتاب شعلهور
روز به روز در مسیرم
بادهای سحرخیز صبح را با خود آوردهام،
تا زمین زیر پاهایم تندرست بماند.
در راهی که نهایت گنجی است،
هر دم سرآغازی دیگر را برگزیدهام.
به عشق نقش میآرم بر آسمانها،
بالاترین قلههای کوهستانها را فتح میکنم.
در درهها و رودخانهها غرق میشوم،
همه رنگها و زبانها را در دل خود جا دادهام،
من نغمههایی شاد و غمگین میسازم.
و به زبان عشق با هر انسانی ارتباط برقرار میکنم،
۱.۴k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.