از آن زمان که خدا غرقِ غم-دمیدن بود
از آن زمان که خدا غرقِ غم-دمیدن بود
دلم حوالی موی تو در تپیدن بود...
چقدر دورم از آن سالها که فاصله ام
فقط میان من و تو کمی پریدن بود...
شبیهِ شمع و یا اشک های یک قندیل
دلم همیشه و هر روز در چکیدن بود
تمام زَنجره ها* را زِ باغ خود راندم...
فقط صدای تو شایسته ی شنیدن بود
زمان کالی ات ای چشم سبز من! هرروز
نسیم از لب تو گرم بوسه چیدن بود
تو سرخ میشدی و باغبان به خود می گفت:
که کاش اخر هر قصه ای رسیدن بود...
دلم حوالی موی تو در تپیدن بود...
چقدر دورم از آن سالها که فاصله ام
فقط میان من و تو کمی پریدن بود...
شبیهِ شمع و یا اشک های یک قندیل
دلم همیشه و هر روز در چکیدن بود
تمام زَنجره ها* را زِ باغ خود راندم...
فقط صدای تو شایسته ی شنیدن بود
زمان کالی ات ای چشم سبز من! هرروز
نسیم از لب تو گرم بوسه چیدن بود
تو سرخ میشدی و باغبان به خود می گفت:
که کاش اخر هر قصه ای رسیدن بود...
۳.۶k
۱۱ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.