یاد اون روزی به خیر که تو عشق یگانه بودی

یاد اون روزی به خیر که تو عشق یگانه بودی
واسه ی نجاتم از دریای غم کرانه بودی
من توی باغ نگاهت گل آرزو می چیدم
توی قلبم نو نهال عشقتو می پروریدم
توصفحه ی سینه ی من جز اسم توحک شده بود
واسه ی قلب عاشقم بودی یه قبله ی سجود
ولی تو کبوتر عشقمو از بومت پروندی
برف غمها رو تو روی بوم قلب من نشوندی
رفتی و غنچه ی قلب منو لگدکوب کردی
شهر قلبم رو باز پراز هراس و آشوب کردی
پیرهنی ز پود محنت واسه ی من دوختی و
به نگاه دیگری ساده منو فروختی و
عشق تو نهال زندگیمو کرد بی شاخ و برگ
زبس کردی بی وفایی شدمه راضی به مرگ
حالا ز لوح وجودم اسمتو پاک کردیه
دیگه قصر آرزومو یکی با خاک کردیه
این دل خسته باز هم به تو یقینا شک کرده
دست کی این فاصله رو میونمون حک کرده
اگر چه از تو دل بریدم هنوزم سخته برام
اما رفتن از پیش تو نشونه بخته برام

دلواژه های / سعید
دیدگاه ها (۹)

از زبان خدا و راوی قصه...خیلی سعی کرد ولی تلاشش بی نتیجه بو...

پرونده اش سنگین بود.سنگین تراز اونچه که خود می پنداشت.و باز ...

داد از دل کندن از یار،از این پایان غم انگیز داد از روز جدایی...

 بگذار به تاکستان برویم و انگورها را بفشاریم و خمره ها را ب...

[تکپارتی] [از تهیونگ ]【قرار بود کشته بشی ولی م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط