ادامه قسمت هفتم
ادامه قسمت هفتم
....آرام آرام مشخص شد که من قرار است محرم رئیس جمهور باشم و مسئول کارهای خصوصی و سری. خیلی سریع با پاسدارها رفیق شدم. با آنها شوخی میکردم، ورزش میکردیم. برایشان جلسه قرآن و تفسیر گذاشتم و گاهی پیشنماز میشدم. آقای #خامنه_ای کلیدی به من داد و گفت این کلید اتاق من است ، غیر از شما نباید دست احدالناسی باشد.
حدود چهل روز من برای آقای #خامنه_ای لقمه می گرفتم، چون ایشان دستش حرکت نداشت، رئیس جمهوری مجروح که روزها شاداب و سرحال دنبال کارهای مملکت بود، شب ها از درد نمیخوابید و گاهی اتفاق می افتاد از اندرونی می آمدند به طرف اتاق اداری و من می دیدم حالشان خیلی ناجور است و درد دارند و به خاطر راحتی خانواده دردشان را برداشتند و آوردند این طرف.
من مسئول خرید دفتر و خانه ی آقا هم بودم و برای گرفتن پول هم به مسئول دفتر یا آقای خامنه ای مراجعه نمی کردم ، از جیب خودم خرج می کردم ، البته یادداشت می کردم .... یک روز آقای خامنه ای صدا زدند و گفتند : از این به بعد خرج منزل را از دفتر جدا کنید . آن روز من صد هزار تومان بابت خریدی که کرده بودم از رئیس جمهور طلبکار بودم. حقوق رئیس جمهوری چهارده هزارتومان بود. بعد از کسر مالیات چک مینوشتند دوازده هزار تومان. میبردم بانک ، بانک می گفت این حساب پول ندارد. با بانک رفیق شده بودم . سپرده بودم هر وقت چک آقای خامنه ای را آوردند، اگر کسری داشت به من زنگ بزنید ، چک را برگشت نزنید ، به طرف نگویید چک پول ندارد، حساب پول ندارد، آبروی آقای#خامنه_ای را نبرید.
خلاصه خرج دفتر و منزل را جدا کردیم ، یعنی تا آن موقع خرج دفتر را از حقوق آقای رئیس جمهور پرداخت می کردند ، بعد دیدند حریف نمی شوند خرج دفتر را جدا کردیم.حالا مثلا خرج دفتر شده است صد هزارتومان و من از جیبم داده ام ولی دفتر پول ندارد که پرداخت کند.
یادداشتهای دخل و خرج دفتر رئیس جمهور را من نوشته ام ، خنده دار است، اگر کسی آنها را بخواند ، فکر میکند،من افسانه بافته ام، یک بار خود آقای #خامنه_ای این دفتر را خواند و کلی خندید. خرج یک سال را جمع زدم، کل خرج شد ۱۵۰ هزارتومان.....
ادامه دارد.....
#امام_خامنه_ای_روحی_فداه
#علی_شمقدری
#معرفی_کتاب
....آرام آرام مشخص شد که من قرار است محرم رئیس جمهور باشم و مسئول کارهای خصوصی و سری. خیلی سریع با پاسدارها رفیق شدم. با آنها شوخی میکردم، ورزش میکردیم. برایشان جلسه قرآن و تفسیر گذاشتم و گاهی پیشنماز میشدم. آقای #خامنه_ای کلیدی به من داد و گفت این کلید اتاق من است ، غیر از شما نباید دست احدالناسی باشد.
حدود چهل روز من برای آقای #خامنه_ای لقمه می گرفتم، چون ایشان دستش حرکت نداشت، رئیس جمهوری مجروح که روزها شاداب و سرحال دنبال کارهای مملکت بود، شب ها از درد نمیخوابید و گاهی اتفاق می افتاد از اندرونی می آمدند به طرف اتاق اداری و من می دیدم حالشان خیلی ناجور است و درد دارند و به خاطر راحتی خانواده دردشان را برداشتند و آوردند این طرف.
من مسئول خرید دفتر و خانه ی آقا هم بودم و برای گرفتن پول هم به مسئول دفتر یا آقای خامنه ای مراجعه نمی کردم ، از جیب خودم خرج می کردم ، البته یادداشت می کردم .... یک روز آقای خامنه ای صدا زدند و گفتند : از این به بعد خرج منزل را از دفتر جدا کنید . آن روز من صد هزار تومان بابت خریدی که کرده بودم از رئیس جمهور طلبکار بودم. حقوق رئیس جمهوری چهارده هزارتومان بود. بعد از کسر مالیات چک مینوشتند دوازده هزار تومان. میبردم بانک ، بانک می گفت این حساب پول ندارد. با بانک رفیق شده بودم . سپرده بودم هر وقت چک آقای خامنه ای را آوردند، اگر کسری داشت به من زنگ بزنید ، چک را برگشت نزنید ، به طرف نگویید چک پول ندارد، حساب پول ندارد، آبروی آقای#خامنه_ای را نبرید.
خلاصه خرج دفتر و منزل را جدا کردیم ، یعنی تا آن موقع خرج دفتر را از حقوق آقای رئیس جمهور پرداخت می کردند ، بعد دیدند حریف نمی شوند خرج دفتر را جدا کردیم.حالا مثلا خرج دفتر شده است صد هزارتومان و من از جیبم داده ام ولی دفتر پول ندارد که پرداخت کند.
یادداشتهای دخل و خرج دفتر رئیس جمهور را من نوشته ام ، خنده دار است، اگر کسی آنها را بخواند ، فکر میکند،من افسانه بافته ام، یک بار خود آقای #خامنه_ای این دفتر را خواند و کلی خندید. خرج یک سال را جمع زدم، کل خرج شد ۱۵۰ هزارتومان.....
ادامه دارد.....
#امام_خامنه_ای_روحی_فداه
#علی_شمقدری
#معرفی_کتاب
۲.۰k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.