پارت ۹
میخواستم سکگ .. سو....تین.. و باز کنم ... که ....
از کنارم بلند شد ... و
+: م....من .. میرم ... اتاق
نزاشت حرف بزنم و رفت توی اتاقش ...
آه درد داره ..... به ..... dیکم .... که ... الان ... بزرگ ... شده ... بود ... نگاه کردم ..
اوففف چرا انقدر... تحری...ک شدم..
با درد به .. اتاقم رفتم و رفتم زیر روش آب سرد ....
با اینکه اب سرد بود ولی بازم گرمم بود ....
با یاد آوردی .... بد....نش ..
بیشتر تح..ریک .. میشدم.....
داشت کم کم از این حالم بدم میومد ..... بدون اینکه منتظر بمونم ...
بهتر بشم از حموم بیرون اومدم و ...با پوشیدن یه حوله ...
به سمت اتاقش رفتم .... بدون در زدن وارد شدم... که دیدم روی تخت نشسته بود ... و به گوشیش ... نگاه میکرد ...
با وارد شدنم ... به سمتم برگشت ... به سمتش قدم برداشتم ..و...
(خودتون تصور کنید)؛
۴:۵۰ ظهر
ازش جدا شدم و ... بعد از پوشیدن لباسام ...
از اتاق بیرون اومدم ... و از خونه خارج شدم ....
من دارم کجا میرم ..... الان که شب نیست ...
چرا باز دارم اینجوری میشم...
باید زود برگردم خونه ... سعی کردم ..
خودم و کنترل کنم ...
خیلی زود حرکت میکردم ...
وقتی رسیدم .. در و باز کردم .... و وارد اتاق شدم...
اعصابم بی دلیل خورد شده بود ....
من یکم پیش .....
در... اتاقش و کوبیدم..... و وارد شدم..... من چه غلطی کردم ..
روی تخت بیهوش افتاده بود ...
به دکتر زنگ زدم.. خودمم بردمش حموم و ... یکی از لباسام و تنش کردم ...
بعد از اینکه دکتر اومد ... شروع به معاینه کردنش.... کرد..
و..
دکتر: بخاطر ..... سختی که داشتن ممکنه چند روز بی حال باشن و نتونن راه برن .. ولی با گذشت ۱ماه خوب میشن .... چند تا دارو هم مینویسم باید بهش بدید ..
برگه ی درآورد و چند تا اسم دارو روش نوشت و داد دستم... بعدم رفت ..
اخ .. خاک تو سرم .. یعنی واقعا چطور .. خودم و کنترل نکردم ...
به صورت رنگ پریده اش نگاه کردم .. خیلی مظلوم خوابیده بود ...
شاید واقعا دارم زیاده روی میکنم .. باید درمان بشم ... اینجوری اگه پیش بره ..
ممکنه همه رو نابود کنم...
بیشتر از همه هم این دختر .....
شاید باید. تغییر کنم ..
حتی شده بخاطر خودم ... و اطرافیانم ..
بلند شدم که برم ولی یهو ....
از کنارم بلند شد ... و
+: م....من .. میرم ... اتاق
نزاشت حرف بزنم و رفت توی اتاقش ...
آه درد داره ..... به ..... dیکم .... که ... الان ... بزرگ ... شده ... بود ... نگاه کردم ..
اوففف چرا انقدر... تحری...ک شدم..
با درد به .. اتاقم رفتم و رفتم زیر روش آب سرد ....
با اینکه اب سرد بود ولی بازم گرمم بود ....
با یاد آوردی .... بد....نش ..
بیشتر تح..ریک .. میشدم.....
داشت کم کم از این حالم بدم میومد ..... بدون اینکه منتظر بمونم ...
بهتر بشم از حموم بیرون اومدم و ...با پوشیدن یه حوله ...
به سمت اتاقش رفتم .... بدون در زدن وارد شدم... که دیدم روی تخت نشسته بود ... و به گوشیش ... نگاه میکرد ...
با وارد شدنم ... به سمتم برگشت ... به سمتش قدم برداشتم ..و...
(خودتون تصور کنید)؛
۴:۵۰ ظهر
ازش جدا شدم و ... بعد از پوشیدن لباسام ...
از اتاق بیرون اومدم ... و از خونه خارج شدم ....
من دارم کجا میرم ..... الان که شب نیست ...
چرا باز دارم اینجوری میشم...
باید زود برگردم خونه ... سعی کردم ..
خودم و کنترل کنم ...
خیلی زود حرکت میکردم ...
وقتی رسیدم .. در و باز کردم .... و وارد اتاق شدم...
اعصابم بی دلیل خورد شده بود ....
من یکم پیش .....
در... اتاقش و کوبیدم..... و وارد شدم..... من چه غلطی کردم ..
روی تخت بیهوش افتاده بود ...
به دکتر زنگ زدم.. خودمم بردمش حموم و ... یکی از لباسام و تنش کردم ...
بعد از اینکه دکتر اومد ... شروع به معاینه کردنش.... کرد..
و..
دکتر: بخاطر ..... سختی که داشتن ممکنه چند روز بی حال باشن و نتونن راه برن .. ولی با گذشت ۱ماه خوب میشن .... چند تا دارو هم مینویسم باید بهش بدید ..
برگه ی درآورد و چند تا اسم دارو روش نوشت و داد دستم... بعدم رفت ..
اخ .. خاک تو سرم .. یعنی واقعا چطور .. خودم و کنترل نکردم ...
به صورت رنگ پریده اش نگاه کردم .. خیلی مظلوم خوابیده بود ...
شاید واقعا دارم زیاده روی میکنم .. باید درمان بشم ... اینجوری اگه پیش بره ..
ممکنه همه رو نابود کنم...
بیشتر از همه هم این دختر .....
شاید باید. تغییر کنم ..
حتی شده بخاطر خودم ... و اطرافیانم ..
بلند شدم که برم ولی یهو ....
- ۱۶.۴k
- ۰۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط