وقتی رئیسهدعوا کردین و part
وقتی رئیسه،دعوا کردین و ... part 2
#هیونجین #استری_کیدز #دوپارتی
درحالی که دکمه های پیراهن سفیدش را باز میکرد گفت
_ بهت گفته بودم تنهایی از شرکت خارج نشو خانم هوانگ
جوابی بهش ندادی،کامل دکمه های لباسش رو باز کرد،سپس پیراهنش را بیرون آورد.
پیراهنش را روی صندلی آرایشی ات گذاشت و سپس چند قدم نزدیکت شد،با دیدن دستمال کاغذی های مچاله شده فهمید که گریه کردی،البته توی شرکت هم جلوش گریه کرده بودی،احساس گناه داشت،همش خودش را سرزنش میکرد که چرا باید باعث گریه کردنت بشه؟
نفسش رو کلافه بیرون فرستاد و گفت
_ من متاسفم ا.ت
هنوزم ازش دلخور بودی،جوابی از طرفت نشنید با دیدن اینکه هیچ جوابی بهش نمیدی،خونسرد سرش رو تکون داد روی تخت دراز کشید و به تویی که پلک هات رو ، روی هم گذاشته بودی نگاه کرد
با بدنی برهنه کنارت دراز کشیده بود،دستش را روی صورتت کشید و خودش را نزدیکت کرد
تورو توی بغلش کشید و سرش را روی سرت گذاشت،بوسه ای روی موهات گذاشت و زمزمه کرد.
_ متاسفم عزیزم
End
#هیونجین #استری_کیدز #دوپارتی
درحالی که دکمه های پیراهن سفیدش را باز میکرد گفت
_ بهت گفته بودم تنهایی از شرکت خارج نشو خانم هوانگ
جوابی بهش ندادی،کامل دکمه های لباسش رو باز کرد،سپس پیراهنش را بیرون آورد.
پیراهنش را روی صندلی آرایشی ات گذاشت و سپس چند قدم نزدیکت شد،با دیدن دستمال کاغذی های مچاله شده فهمید که گریه کردی،البته توی شرکت هم جلوش گریه کرده بودی،احساس گناه داشت،همش خودش را سرزنش میکرد که چرا باید باعث گریه کردنت بشه؟
نفسش رو کلافه بیرون فرستاد و گفت
_ من متاسفم ا.ت
هنوزم ازش دلخور بودی،جوابی از طرفت نشنید با دیدن اینکه هیچ جوابی بهش نمیدی،خونسرد سرش رو تکون داد روی تخت دراز کشید و به تویی که پلک هات رو ، روی هم گذاشته بودی نگاه کرد
با بدنی برهنه کنارت دراز کشیده بود،دستش را روی صورتت کشید و خودش را نزدیکت کرد
تورو توی بغلش کشید و سرش را روی سرت گذاشت،بوسه ای روی موهات گذاشت و زمزمه کرد.
_ متاسفم عزیزم
End
- ۲۱.۵k
- ۳۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط