My Red Moon...✨🫀🌚
My Red Moon...✨🫀🌚
Part⁷⁵🪐🦖
به کوکی که با لبخند به تخت کوچولو نگاه میکرد خیره شد...
تهیونگ: ک..کوک بچمو بیار ببینم...
جونگ کوک لبخندی زد و سری تکون داد.. بچه رو از روی تخت بلند کرد و آروم تو بغل تهیونگ گذاشت... ته با دیدن بچه اشک شوغش آروم رو گونه بچه ریخت و باعث شد به گریه بیوفته.. تهیونگ ترسیده اول نگاهی به بچه و بعد نگاهی به کوک انداخت...
تهیونگ: جونگ کوک بچه رو بگیر تو بغل من گریه میکنه بگیر تکونش بده آروم بگیره...
کوک از هول بودن تهیونگ خنده ریزی کرد و بچه رو از تو آغوش تهیونگ خارج کرد و آروم شروع کرد به تکون دادنش.. با صدای در به سمتش برگشتن و به جین و نامجون خیره شدن... جین آروم به سمت تهیونگ قدم برداشت و اونو به آغوش کشید..
جین: خسته نباشی عزیز دلم... خیلی کسل شدی حتما.. رنگ به رو و لبات نداری باید کلی استراحت کنی و غذاهای سالم بخوری تا مثل روز اول بشی...
تهیونگ لبخندی به مهربونی جین زد..
نامجون: جین ، عزیزم برو اونور تر بزار منم پسرمون بغل کنم...
جین پشت چشمی برای نامجون نازک کرد و کنار کشید..
نامجون: بهت تبریک میگم عزیزم بلاخره بچتون به دنیا اومد...
با صدای جین به سمتش برگشتن..
Part⁷⁵🪐🦖
به کوکی که با لبخند به تخت کوچولو نگاه میکرد خیره شد...
تهیونگ: ک..کوک بچمو بیار ببینم...
جونگ کوک لبخندی زد و سری تکون داد.. بچه رو از روی تخت بلند کرد و آروم تو بغل تهیونگ گذاشت... ته با دیدن بچه اشک شوغش آروم رو گونه بچه ریخت و باعث شد به گریه بیوفته.. تهیونگ ترسیده اول نگاهی به بچه و بعد نگاهی به کوک انداخت...
تهیونگ: جونگ کوک بچه رو بگیر تو بغل من گریه میکنه بگیر تکونش بده آروم بگیره...
کوک از هول بودن تهیونگ خنده ریزی کرد و بچه رو از تو آغوش تهیونگ خارج کرد و آروم شروع کرد به تکون دادنش.. با صدای در به سمتش برگشتن و به جین و نامجون خیره شدن... جین آروم به سمت تهیونگ قدم برداشت و اونو به آغوش کشید..
جین: خسته نباشی عزیز دلم... خیلی کسل شدی حتما.. رنگ به رو و لبات نداری باید کلی استراحت کنی و غذاهای سالم بخوری تا مثل روز اول بشی...
تهیونگ لبخندی به مهربونی جین زد..
نامجون: جین ، عزیزم برو اونور تر بزار منم پسرمون بغل کنم...
جین پشت چشمی برای نامجون نازک کرد و کنار کشید..
نامجون: بهت تبریک میگم عزیزم بلاخره بچتون به دنیا اومد...
با صدای جین به سمتش برگشتن..
۱۹.۷k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳