اینم دومی ^ـــ^
اینم دومی ^ـــ^
❅ستارگان عاشق❅
پارت(٤٠)
✯سهون✯
غمی که تو چشماش بود و لبخندی که روی لباش بود.کاملا گیج شده بودم_هیومین حالت خوبه؟چند دیقه س همینجوری داری نگام میکنی.سرشوانداخت پائین&نه _چرا؟
یکم رفتم نزدیکتر.سرمو بردم پائین چون صورتشو نمیدیدم.بازم موفق نشدم._چیزی شده؟شی وون اذیتت کرده؟ سرشو نیورد بالا،یهویی چیشد؟ _هیومین قلبم الان از دماغم درمیاد.سرشو اورد بالا،چشمای قشنگش پر از اشک بود.هنوز دلیلشو نفهمیدم.&سهون_جان دلم عزیزم؟ &میتونم ازت یه چیزی....بخوام؟ _آره بگو من کل دنیا رو به پات میریزم&امروز....باهام میای...بریم........پیش روانشناس.بغضش درحال ترکیدن بود هی سعی میکرد قورتش بده.یکم جا خوردم روانشناس؟؟؟_باشه خانومی باشه&تو فکر نمیکنی...من دیوونه شدم؟_نه چه کسی فکر میکنه؟&همه _اگه عشق من و تو به نظر اونا دیوونگی باشه.من دوست دارم دیوونه ترین آدم روی زمین باشم،اگه این دیوونگیه من عاشق این دیوونگیم.دست سردشو گرفتمو اوردم بالا _و حاضرم کل وجودمو فدای این دیوونه ی روبروم کنم.
لبخندش باز ظاهر شد،قطره اشکش غلت خورد رو صورتش.دستمو کردم تو جیبمو دستبندی که مادرم بهم داده بود رو درآوردم،دستبند ظریف طلایی که یه قلب پر از نگین روش بود.مامانم گفته بود بابام بهش داده بوده،این دستبند نشانه عشقه بهم گفته بود عاشق هر دختری شدی اینو بهش بده.&تو خیلی خوبی سهون،هرکاری کنم نمیتونم مهربونیاتو جبران کنم.اشکشو با دستم پاک کردم_فقط گریه نکن باشه؟ سرشو به نشونه باشه تکون داد.///
✮چانیول✮
زیر میز نشسته بودم کای:با ولع بوسیدیش؟مگه تو بوسه هم بلدی؟ چند نفر دیگه:پارک چانیول دیشب بهت خوش گذشت؟
این دختر استاد حال گیریه اه کلی ضایعم کرده._لعنت بهت چویی...&نگو که داری به من لعنت میفرستی.ده کیلومتر پریدم بالا.بـــنــــگ .سرم خورد به میز._آخ .بالا سرمو نگاه کردم داشت با تعجب نگام میکرد._هی به خاطر تو سرم داغون شد وایسا حالتو میگیرم.ادای ترسیدنو در اورد.&وایی نه تورو خدا ببخشید._هاایییش ,اومدم بیام بیرون،ایندفعه با دماغم خوردم شــترق پرت شدم زمین._آه دماغم ترکیدددد&تو آخه با اون قد درازت چرا میری اون تو؟هان؟
_کمکم کن یالا &پییییییش برو باوا _وایی بدو &باید بگی عشقم تمنا میکنم این بنده حقیرو کمک کن تا بیاد بیرون._عمرا&پس تا ابد اونجا بمون من بدون دوس پسر بهم خوش میگذره بای_خیله خوب وایسا.&میشنوم _عشق عمه م...&اووف اصلا بیخیال به تو خوبی نیومده.بای_عـــشــــقـــم &آهان حالا شد_تمنا میکنم.....این بنده ی.....حقیرو آه کمک کن تا بیاد بیرون.&آفرین صدای پاشنه کفشش اومد.با زور یه سمت نیمکتو بلند کرد&بدو بیا اینور. قل خوردمو اومدم بیرون.همینجوری پخش زمین بودم.دستشو دراز کرد&بگیر بلند شو دست کوچولوی سفید نرمشو گرفتمو بلند شدم.&وای دماغت!!! دست زدم به دماغم_چیشده مگه؟ به دستم نگاه کردم_خوووووون وای تو دماغمو ترکوندی میکشمت دختره ی بی رحم آخ مامااان پسره مثل دسته گلتو بدبخت کررررردننننننننننن.دستاشو گذاشت رو گوشاش.&کرررر شدم.حمله ور شدم سمتش.پام گیر کرد به پاهاش.نزدیک بود پرت شه زمین محکم گرفتمش.خودم از کار خودم تعجب کردم.ضربان قلبشو قشنگ حس میکردم.&چانیول نههههه.چندتا قطره خون ریخت رو گونه ش.سریع خودمو جمع و جور کردم&ایییییییییی حالم بهم خورددددد.با دستای مشت شده کوچولوش هی میکوبید رو سینه م._آخ چقدر دستات قوین&خفهههههه شوووووو.دستمو گرفتو با آستین کتم گونه شو پاک کرد.خندم گرفته بود کل موهاش بهم ریخته بود تند تند رفت بیرون.به خون تو دستم نگاه کردم_خووووووووووووون
★هیومین★
_چه خوشمزس &مامانم برام درست کرده _وایی میترسم مامانت از من بدش بیاد سهونا&چرا؟ _خوب من به خوبیه اون نمیتونم شیرینی درست کنم آشپزیم افتضاحه &شوخی میکنی اگه آشپزیت بد بود چرا تو برنامه تلویزیونی بودی؟_حالا تو میشه منو ضایع نکنی؟ &خوب راس گفتم دیگه.$به به خوب خلوت کردین. سریع از صندلی بلند شدم.سهونم بلند شد شی وون اومده بود.رفتم سمتش_ببین شی وون من گفتم که...$چقد زود حرفای دیشبمو فراموش کردی هیومین&هیومین بیا اینور _شی وون لطفا برو $هه شرمنده م گفتم که خودت خواستی عوض شم.دستمو گرفتو کشید از پشت بغلم کرده بود_ولم کن &عوضی ولش کن$تو یکی خفه شو.یه دستمال گرفت جلو دهنم.کل بدنم بی حس شد.شی وون ولم کرد.افتادم زمین کم کم همه چیز داشت تار میشد، لحظه های آخری فقط دیدم که سهونو شی وون به جون هم افتادن...#Loverstars
❅ستارگان عاشق❅
پارت(٤٠)
✯سهون✯
غمی که تو چشماش بود و لبخندی که روی لباش بود.کاملا گیج شده بودم_هیومین حالت خوبه؟چند دیقه س همینجوری داری نگام میکنی.سرشوانداخت پائین&نه _چرا؟
یکم رفتم نزدیکتر.سرمو بردم پائین چون صورتشو نمیدیدم.بازم موفق نشدم._چیزی شده؟شی وون اذیتت کرده؟ سرشو نیورد بالا،یهویی چیشد؟ _هیومین قلبم الان از دماغم درمیاد.سرشو اورد بالا،چشمای قشنگش پر از اشک بود.هنوز دلیلشو نفهمیدم.&سهون_جان دلم عزیزم؟ &میتونم ازت یه چیزی....بخوام؟ _آره بگو من کل دنیا رو به پات میریزم&امروز....باهام میای...بریم........پیش روانشناس.بغضش درحال ترکیدن بود هی سعی میکرد قورتش بده.یکم جا خوردم روانشناس؟؟؟_باشه خانومی باشه&تو فکر نمیکنی...من دیوونه شدم؟_نه چه کسی فکر میکنه؟&همه _اگه عشق من و تو به نظر اونا دیوونگی باشه.من دوست دارم دیوونه ترین آدم روی زمین باشم،اگه این دیوونگیه من عاشق این دیوونگیم.دست سردشو گرفتمو اوردم بالا _و حاضرم کل وجودمو فدای این دیوونه ی روبروم کنم.
لبخندش باز ظاهر شد،قطره اشکش غلت خورد رو صورتش.دستمو کردم تو جیبمو دستبندی که مادرم بهم داده بود رو درآوردم،دستبند ظریف طلایی که یه قلب پر از نگین روش بود.مامانم گفته بود بابام بهش داده بوده،این دستبند نشانه عشقه بهم گفته بود عاشق هر دختری شدی اینو بهش بده.&تو خیلی خوبی سهون،هرکاری کنم نمیتونم مهربونیاتو جبران کنم.اشکشو با دستم پاک کردم_فقط گریه نکن باشه؟ سرشو به نشونه باشه تکون داد.///
✮چانیول✮
زیر میز نشسته بودم کای:با ولع بوسیدیش؟مگه تو بوسه هم بلدی؟ چند نفر دیگه:پارک چانیول دیشب بهت خوش گذشت؟
این دختر استاد حال گیریه اه کلی ضایعم کرده._لعنت بهت چویی...&نگو که داری به من لعنت میفرستی.ده کیلومتر پریدم بالا.بـــنــــگ .سرم خورد به میز._آخ .بالا سرمو نگاه کردم داشت با تعجب نگام میکرد._هی به خاطر تو سرم داغون شد وایسا حالتو میگیرم.ادای ترسیدنو در اورد.&وایی نه تورو خدا ببخشید._هاایییش ,اومدم بیام بیرون،ایندفعه با دماغم خوردم شــترق پرت شدم زمین._آه دماغم ترکیدددد&تو آخه با اون قد درازت چرا میری اون تو؟هان؟
_کمکم کن یالا &پییییییش برو باوا _وایی بدو &باید بگی عشقم تمنا میکنم این بنده حقیرو کمک کن تا بیاد بیرون._عمرا&پس تا ابد اونجا بمون من بدون دوس پسر بهم خوش میگذره بای_خیله خوب وایسا.&میشنوم _عشق عمه م...&اووف اصلا بیخیال به تو خوبی نیومده.بای_عـــشــــقـــم &آهان حالا شد_تمنا میکنم.....این بنده ی.....حقیرو آه کمک کن تا بیاد بیرون.&آفرین صدای پاشنه کفشش اومد.با زور یه سمت نیمکتو بلند کرد&بدو بیا اینور. قل خوردمو اومدم بیرون.همینجوری پخش زمین بودم.دستشو دراز کرد&بگیر بلند شو دست کوچولوی سفید نرمشو گرفتمو بلند شدم.&وای دماغت!!! دست زدم به دماغم_چیشده مگه؟ به دستم نگاه کردم_خوووووون وای تو دماغمو ترکوندی میکشمت دختره ی بی رحم آخ مامااان پسره مثل دسته گلتو بدبخت کررررردننننننننننن.دستاشو گذاشت رو گوشاش.&کرررر شدم.حمله ور شدم سمتش.پام گیر کرد به پاهاش.نزدیک بود پرت شه زمین محکم گرفتمش.خودم از کار خودم تعجب کردم.ضربان قلبشو قشنگ حس میکردم.&چانیول نههههه.چندتا قطره خون ریخت رو گونه ش.سریع خودمو جمع و جور کردم&ایییییییییی حالم بهم خورددددد.با دستای مشت شده کوچولوش هی میکوبید رو سینه م._آخ چقدر دستات قوین&خفهههههه شوووووو.دستمو گرفتو با آستین کتم گونه شو پاک کرد.خندم گرفته بود کل موهاش بهم ریخته بود تند تند رفت بیرون.به خون تو دستم نگاه کردم_خووووووووووووون
★هیومین★
_چه خوشمزس &مامانم برام درست کرده _وایی میترسم مامانت از من بدش بیاد سهونا&چرا؟ _خوب من به خوبیه اون نمیتونم شیرینی درست کنم آشپزیم افتضاحه &شوخی میکنی اگه آشپزیت بد بود چرا تو برنامه تلویزیونی بودی؟_حالا تو میشه منو ضایع نکنی؟ &خوب راس گفتم دیگه.$به به خوب خلوت کردین. سریع از صندلی بلند شدم.سهونم بلند شد شی وون اومده بود.رفتم سمتش_ببین شی وون من گفتم که...$چقد زود حرفای دیشبمو فراموش کردی هیومین&هیومین بیا اینور _شی وون لطفا برو $هه شرمنده م گفتم که خودت خواستی عوض شم.دستمو گرفتو کشید از پشت بغلم کرده بود_ولم کن &عوضی ولش کن$تو یکی خفه شو.یه دستمال گرفت جلو دهنم.کل بدنم بی حس شد.شی وون ولم کرد.افتادم زمین کم کم همه چیز داشت تار میشد، لحظه های آخری فقط دیدم که سهونو شی وون به جون هم افتادن...#Loverstars
۸.۹k
۲۸ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.