۵ part
۵ part
دستش گذاشت رو گودی کمرم و یه احساس بدی بهم دست میداد یه جوری نگام میکرد که یه پسر که زیر دستش بود
گفت قربان ماشین حاضره
+دستم گرفت و کشید بار حسابی شلوغ شده بود و دخترا داشتن خوش میگذروندن وبا پسرا میرقصیدن و منم نمیدونم که این پسر چیکارس و کیه دارم میرم اونم به زور کاشکی کسی بود بهم کمک کنه اما غیر ممکن بود سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم ...... تو ماشین داشت مشروب میخورد منو نگاه میکرد منم با موهام قسمتی از صورتم رو میپوشندم که نبینه خجالت می کشیدم.....
زبان کوک )
_داشتم جام شراب رو سر میکشیدم و با چشمام تمام بدنش رو نگاه میکردم و فکر میکردم که تا حالا با کسی بوده یا نه اما به من چه اونم مثل دخترای دیگن که برای یه شب میخوامش ...... پایان دید کوک )
پیاده شدیم و گفت اتاقت اینجاس و خدمتکار منو برد اما چرا این اتاق مگه من چیکارشم این اتاق خیلی بزرگ و شیک هست ...
تو اتاق نشسته بودم و که خدمتکار در زد گفت آقا گفتن که برید دوش بگیرید و بعد بیاین برای شام
+باش .... از اتاق رفت بیرون
از همین الان داره رییس بازی در میاره مگه کیه که به من دستور میده رفتم حموم و وان رو پر کردم و آب داغ بود و توش دراز کشیدم با برخورد آب نفسی کشیدم و که خستگی این چند روز از تنم رفت یک ساعتی تو وان بودم که در اومدم و حوله رو دور تنم کشیدم که دیدم ...........
خماری ۳۰۰تایی بشیم میزارم
لایک بالا .....
کامنت هم همچنین
فالو هم که میدونید
تنک بیبی گرل های عزیز .✨💕
دستش گذاشت رو گودی کمرم و یه احساس بدی بهم دست میداد یه جوری نگام میکرد که یه پسر که زیر دستش بود
گفت قربان ماشین حاضره
+دستم گرفت و کشید بار حسابی شلوغ شده بود و دخترا داشتن خوش میگذروندن وبا پسرا میرقصیدن و منم نمیدونم که این پسر چیکارس و کیه دارم میرم اونم به زور کاشکی کسی بود بهم کمک کنه اما غیر ممکن بود سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم ...... تو ماشین داشت مشروب میخورد منو نگاه میکرد منم با موهام قسمتی از صورتم رو میپوشندم که نبینه خجالت می کشیدم.....
زبان کوک )
_داشتم جام شراب رو سر میکشیدم و با چشمام تمام بدنش رو نگاه میکردم و فکر میکردم که تا حالا با کسی بوده یا نه اما به من چه اونم مثل دخترای دیگن که برای یه شب میخوامش ...... پایان دید کوک )
پیاده شدیم و گفت اتاقت اینجاس و خدمتکار منو برد اما چرا این اتاق مگه من چیکارشم این اتاق خیلی بزرگ و شیک هست ...
تو اتاق نشسته بودم و که خدمتکار در زد گفت آقا گفتن که برید دوش بگیرید و بعد بیاین برای شام
+باش .... از اتاق رفت بیرون
از همین الان داره رییس بازی در میاره مگه کیه که به من دستور میده رفتم حموم و وان رو پر کردم و آب داغ بود و توش دراز کشیدم با برخورد آب نفسی کشیدم و که خستگی این چند روز از تنم رفت یک ساعتی تو وان بودم که در اومدم و حوله رو دور تنم کشیدم که دیدم ...........
خماری ۳۰۰تایی بشیم میزارم
لایک بالا .....
کامنت هم همچنین
فالو هم که میدونید
تنک بیبی گرل های عزیز .✨💕
۳۸.۴k
۳۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.