✨💕P7.✨💕
✨💕P7.✨💕
که گفتم باشه باشه اونجوری نگاه نکن رفت منم از پنجره نگاش کردم دیدم که ماشین از درش خارج شد ..... و با خودم فکر کردم که برم یکم تو حیاط و بچرخم شاید تا نیست یه جای برای فرار پیدا کنم ... رفتم تو حیاط و وای خدایا این دیوار ها چرا اینقدر بزرگه حتی یه جوریه که نمیشه ازش بالا رفت به درخت ها نگاه کردم ناامید شدم فقط تنها راه از اینجا در خروجیه هعی اگه من شانس داشتم زندگیم ریده نمیشد
با تا امیدی برگشتم برم تو خونه که دیدم اون پسره روانی جلوم وایساده
_نکنه میخوای فرار کنی ها .؟.
+فضولش تو نیستی اینقدر نچسب ..اوکی ؟؟؟
_این زبونت بزار برای .... هیچی ولش کن
+عهه برای چی بگو نکنه ترسیدی ها
با خونسردی اومد جلوم و گفت این زبونت بزار برای ناله کردن که برای جونت ازم التماس کنی
دهنم باز مونده بود این بشر من حتی اسمش هم نمیدونم بعد برم زیر خوابش ؟؟؟؟
رفتم تو خونه و سریع به سمت اتاقم رفتم و خودمو با بی حالی پرت کردم روی تختم این تخت زیادی نرم نیست آخه مگه ادمو میارن یه جا اینجوری رفتار میکنن (بلههه عزیزم رسم ما ایرانی هاست دیگه حرفای مامانا رو زدم .😂😂😂😂💔 )
به همین چیزا فکر میکردم و خوابیدم ...
از زبان کوک ویو
این دختر مثل یه فرشته بود اما باید رامش میکردم چون نباید جلوش خودمو ضعیف نشون بدم باید یاد بگیره چطور باهام رفتار کنه .... اما به همین راحتی حسی که دارم نمیگم رفتم و گفتم تو اتاقش براش وسایل ببرن که حوصله اش سر نره .....پایان کوک ویو (۲ساعت بعد ت ویو )
از خواب بلند شدم همه ی موهام جلوی صورتم بودن و چون روی شکم خوابیده بودم رفتم دست و صورتم چستم یکمی صورتم بهتر شد و خواب از سرم پرید دیدم وسایل های طراحی بود و لباس و ..........
دیدم یکی اومد تو دیدم اون پسرس گفتم بلد نیستی در بزنی گفت
_که اینطور اینجا خونه منه و من باید اینا رو بگم خانم ات اینجا رییس شده
+ راست میگفت آخه من اینجا چیکارم همینجوری میومد جلوم گفتم چته چرا میای جلو که پام گیر کرد به لبه تخت و افتادم روش که روم خیمه زد
که لبشو کوبید به لبم و آنقدر وحشی مک میزد که لبم بی حس شده بود و نفسم کم کم بند میومد زدم به دستش که فهمید نفسم کم اومده و لبشو برداشت
_من چند روزی نیستم اومدم خداحافظی کنم !!!
+با نفس های که میزد بینشون حرف میزد
بری که برنگردی تو همیشه اینجوری خداحافظی میکنی واییی
_خندید و اومدم بگم دختر خوبی باش زیاد نمی مونم بر میگردم پس حواست به خودت باشه .....
از اتاق رفت بیرون خدایا این چشه من چیکار کنم یه آدم سالم تو این دنیا نیست !!!!
خماری
شرط
کامنت بالای ۲۰
فالو ۱۵
لایک به مقدار بالا .😂😂😂💔
امیدوارم خوشتون بیاد ...
که گفتم باشه باشه اونجوری نگاه نکن رفت منم از پنجره نگاش کردم دیدم که ماشین از درش خارج شد ..... و با خودم فکر کردم که برم یکم تو حیاط و بچرخم شاید تا نیست یه جای برای فرار پیدا کنم ... رفتم تو حیاط و وای خدایا این دیوار ها چرا اینقدر بزرگه حتی یه جوریه که نمیشه ازش بالا رفت به درخت ها نگاه کردم ناامید شدم فقط تنها راه از اینجا در خروجیه هعی اگه من شانس داشتم زندگیم ریده نمیشد
با تا امیدی برگشتم برم تو خونه که دیدم اون پسره روانی جلوم وایساده
_نکنه میخوای فرار کنی ها .؟.
+فضولش تو نیستی اینقدر نچسب ..اوکی ؟؟؟
_این زبونت بزار برای .... هیچی ولش کن
+عهه برای چی بگو نکنه ترسیدی ها
با خونسردی اومد جلوم و گفت این زبونت بزار برای ناله کردن که برای جونت ازم التماس کنی
دهنم باز مونده بود این بشر من حتی اسمش هم نمیدونم بعد برم زیر خوابش ؟؟؟؟
رفتم تو خونه و سریع به سمت اتاقم رفتم و خودمو با بی حالی پرت کردم روی تختم این تخت زیادی نرم نیست آخه مگه ادمو میارن یه جا اینجوری رفتار میکنن (بلههه عزیزم رسم ما ایرانی هاست دیگه حرفای مامانا رو زدم .😂😂😂😂💔 )
به همین چیزا فکر میکردم و خوابیدم ...
از زبان کوک ویو
این دختر مثل یه فرشته بود اما باید رامش میکردم چون نباید جلوش خودمو ضعیف نشون بدم باید یاد بگیره چطور باهام رفتار کنه .... اما به همین راحتی حسی که دارم نمیگم رفتم و گفتم تو اتاقش براش وسایل ببرن که حوصله اش سر نره .....پایان کوک ویو (۲ساعت بعد ت ویو )
از خواب بلند شدم همه ی موهام جلوی صورتم بودن و چون روی شکم خوابیده بودم رفتم دست و صورتم چستم یکمی صورتم بهتر شد و خواب از سرم پرید دیدم وسایل های طراحی بود و لباس و ..........
دیدم یکی اومد تو دیدم اون پسرس گفتم بلد نیستی در بزنی گفت
_که اینطور اینجا خونه منه و من باید اینا رو بگم خانم ات اینجا رییس شده
+ راست میگفت آخه من اینجا چیکارم همینجوری میومد جلوم گفتم چته چرا میای جلو که پام گیر کرد به لبه تخت و افتادم روش که روم خیمه زد
که لبشو کوبید به لبم و آنقدر وحشی مک میزد که لبم بی حس شده بود و نفسم کم کم بند میومد زدم به دستش که فهمید نفسم کم اومده و لبشو برداشت
_من چند روزی نیستم اومدم خداحافظی کنم !!!
+با نفس های که میزد بینشون حرف میزد
بری که برنگردی تو همیشه اینجوری خداحافظی میکنی واییی
_خندید و اومدم بگم دختر خوبی باش زیاد نمی مونم بر میگردم پس حواست به خودت باشه .....
از اتاق رفت بیرون خدایا این چشه من چیکار کنم یه آدم سالم تو این دنیا نیست !!!!
خماری
شرط
کامنت بالای ۲۰
فالو ۱۵
لایک به مقدار بالا .😂😂😂💔
امیدوارم خوشتون بیاد ...
۳۹.۶k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.