وانشات تهیون

وانشات تهیون

شروع کردی به دور ریختن تموم خوراکی هایی که خریده بودی،همگروهیات همیشه بهت قلدری میکردن و مسخرت میکردن،ازونجایی که هیت گرفتنات هم شروع شده بود،کم کم داشتی بدنتو نابود میکردی.
هیچی نمیخوردی و دیوانه وار ورزش میکردی ،تقریبا داشتی میمردی!
به سمت اتاق جلسه توی کمپانی رفتی که اعضای گروهت داخلش بودن.
صحبتاتون تموم شد که البته بیشترش راجب این بود که تو نسبت به اونا زشت تری و اگر همینجوری پیش بری از گروهت بیرونت میکنن.
به سمت کافه رفتید و شروع کردید به غذا خوردن که اعضای گروهت دوباره تورو مسخره کردن
که ایندفه دوست پسرت و گروهش هم توی کافه بودن،و دوست پسرت نتونست کنترل کنه و به سمت تو اومد
-انقدر اذیتش نکنین،چجوری میتونین به خودتون بگین آدم؟
دوستات ترسیدن و هیچی نگفتن که تهیون مچ دستتو گرفت و تورو کشوند بیرون که نتونستی دووم بیاری و تو بغلش بلند بلند گریه کردی
+تهیون،لطفا هیچوقت شبیه اونا نشو باشه:)؟
موهاتو نوازش کرد
-تو هیچ نقصی نداری،حتی اگرم داشته باشی با تموم نقص هات عاشقتم و تا ابدم میمونم. پس لطفا بهم تکیه کن،قول میدم جای همه اون آدمای کثیف عاشقت باشم و بهت عشق بورزم و ازت محافظت کنم:)
و یه بوسه آروم رو شروع کردین.....