part 10
#part_10
بالتکلیف وسط اتاق نشستم
نه تختی داشت و نه حتی دکور درست و حسابی.. البته من
به این نحو زندگی عادت داشتم
ناخودآگاه یاد محسن افتادم.. یعنی االن بدون من داشت
چکار میکرد؟
کسی نبود تر و خشکش کنه یا توی خماری هاش حرص
بخوره
اصال بره به درک مرتیکه مفنگی
یکم بعد کیان با یه ساک رنگ و رو رفته وارد شد
_بیا فعال اینا رو بپوش
دوباره بیرون رفت
سراغ ساک رفتم
لباس های داخلش نوی نو بودن
ولی کیان این همه لباس زنونه به این سرعت از کجا
آورده بود؟
اصال به من چه
یه تیشرت گشاد خرسی و یه شلوار گشاد تر از اون
انتخاب کردم و با یه شال تیپ مسخرم رو کامل کردم
نمیخواستم خودنمایی کرده باشم که کیان دوباره تح.ربک
شه
وقتی برای بار دوم در باز شد و کیان داخل اومد یه لحظه
ماتش برد
_پری..
به خودش اومد. انگار توی من دنبال شخص دیگه ای
میگشت!
بالتکلیف وسط اتاق نشستم
نه تختی داشت و نه حتی دکور درست و حسابی.. البته من
به این نحو زندگی عادت داشتم
ناخودآگاه یاد محسن افتادم.. یعنی االن بدون من داشت
چکار میکرد؟
کسی نبود تر و خشکش کنه یا توی خماری هاش حرص
بخوره
اصال بره به درک مرتیکه مفنگی
یکم بعد کیان با یه ساک رنگ و رو رفته وارد شد
_بیا فعال اینا رو بپوش
دوباره بیرون رفت
سراغ ساک رفتم
لباس های داخلش نوی نو بودن
ولی کیان این همه لباس زنونه به این سرعت از کجا
آورده بود؟
اصال به من چه
یه تیشرت گشاد خرسی و یه شلوار گشاد تر از اون
انتخاب کردم و با یه شال تیپ مسخرم رو کامل کردم
نمیخواستم خودنمایی کرده باشم که کیان دوباره تح.ربک
شه
وقتی برای بار دوم در باز شد و کیان داخل اومد یه لحظه
ماتش برد
_پری..
به خودش اومد. انگار توی من دنبال شخص دیگه ای
میگشت!
۳۵۵
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.