part

#part_12
چقدر آهنگش قشنگ بود.. ناخودآگاه یاد گذشته م
افتادم..
ما یه خانواده فقیر بودیم.. بابام یه شب بس که مواد کشید
سنکوپ کرد
همون شب با محسن آشنا شدیم.. راننده ای بود که ما رو
تا بیمارستان رسوند
حتی پول بیمارستان هم نداشتیم که بدیم
مادرم خیلی حرص میخورد
محسن در کمال بخشش و سخاوتمندی حاضر شد هزینه
بیمارستان رو بده و از اون روز پاش به خونه ی ما باز شد
هنوز به یه ماه نکشیده بود که منو از بابام خواستگاری
کرد و اینجوری توی بچگی به عقد مردی دراومدم که
هیچی ازش نمیدونستم..
بعدا فهمیدم بابام از محسن دو میلیون تومن پول قرض
کرده که با ازدواج من و محسن پول رو پیچونده
بعد از اون زندگی مشترک من و محسن شروع شد.. با
محسن بد نبودم ولی اختالفمون از همون ماه اول زندگی
شروع شد
محسن آدم دائم الخمر و بی مسئولیتی بود
خیلی شبا گرسنه میخوابیدم و محسن بهم اهمیت نمیداد
چند ماه بعد اعتیاد محسن به مواد مخدر شروع شد و کم
کم سمت هروئین و شیشه رفت
خواستم منصرفش کنم ولی دیر شده بود
حالا من بودم و یه شوهر مفنگی
دیدگاه ها (۱)

#part_11هه حتما شکست عشقی خورده بود سینی غذایی دستش بود. دم ...

#part_10بالتکلیف وسط اتاق نشستم نه تختی داشت و نه حتی دکور د...

●بال های سیاه و سفید○پارت 10

#Gentlemans_husband#season_Third#part_284رفتیم توی حیاط، ماش...

# رز _ سیاه PART _ 48 تهیانگ: کنار تختش نشسته بودم و دستشو ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط