PART 263🎀•
#PART_263🎀•
پشت در نشستم و با اشک به اتاق زل زدم
ارسلان
با شنیدن داد و هوارش عصبی شده بودم
که یکهو با باز شدن در سمت در برگشتم
نیکا بود که اروم اروم با کمک یک خانم سمتم میومد
-سلام
-سلام چطوری اومدی مگه مرخص شدی
-نه دیگه با رضایت خودم اومدم کارای عمارت مونده دیانا کجاست ارباب
با یاداوری ذیانا اشاره ای کردم
-تو اتاقش زندانیه
-زندانی؟ برای چی؟ چیشده؟
-اعصابم خورد کرده دختره بی همه چیز از ظهر گیر داده
-کاری نکن ناراحت بشه گناه داره
-به من ربطی نداره باید صدای نحسش میبرید میرم خونه بابام بابام راه میندازه
-برم پیشش
-برو
سریع سمت حیاط رفتم باید میرفتم تهران
پشت در نشستم و با اشک به اتاق زل زدم
ارسلان
با شنیدن داد و هوارش عصبی شده بودم
که یکهو با باز شدن در سمت در برگشتم
نیکا بود که اروم اروم با کمک یک خانم سمتم میومد
-سلام
-سلام چطوری اومدی مگه مرخص شدی
-نه دیگه با رضایت خودم اومدم کارای عمارت مونده دیانا کجاست ارباب
با یاداوری ذیانا اشاره ای کردم
-تو اتاقش زندانیه
-زندانی؟ برای چی؟ چیشده؟
-اعصابم خورد کرده دختره بی همه چیز از ظهر گیر داده
-کاری نکن ناراحت بشه گناه داره
-به من ربطی نداره باید صدای نحسش میبرید میرم خونه بابام بابام راه میندازه
-برم پیشش
-برو
سریع سمت حیاط رفتم باید میرفتم تهران
۱.۳k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.