֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_262🎀•
دلبر كوچولو
-خفه شو خفه شو اتوسا
-نمیخام میرم
-شده اینجا خاکتم بکنم میمونی
چشمام کاسه خون شده بود ارسلان همیشه بد بود
فقط من ندیده بودم
فقط من توجه نکردع بودم
با اشک روی زمین نشستم
و ساکم پرت کردم
چشمام بهم فشردم
که صدای قدم زدن ارسلان اومد انگار دلشت دور میشد
-میرم دو دقیقه دیگ ببینم اینجایی بدبرخورد میکنم
مکثی کرد
-ببرینش اتاقش در اتاقشم ببندید
با اومدن دوتا خدمتکار سمتم جیغ بلندی کشیدم
-نمیخوام برم میخام برم خونه بابام لاقل اونجا زندانیم نمیکنن
خدمتکارا بدون توجه دستم کشیدن
که ساکت شدم
-میخام برم
بدون توجه به تقلاهام سریع دستم سمت اتاق بردن پرتم کردن تو اتاق در قفل کردن
-یکی بیاد در و باز کنه֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_262🎀•
دلبر كوچولو
-خفه شو خفه شو اتوسا
-نمیخام میرم
-شده اینجا خاکتم بکنم میمونی
چشمام کاسه خون شده بود ارسلان همیشه بد بود
فقط من ندیده بودم
فقط من توجه نکردع بودم
با اشک روی زمین نشستم
و ساکم پرت کردم
چشمام بهم فشردم
که صدای قدم زدن ارسلان اومد انگار دلشت دور میشد
-میرم دو دقیقه دیگ ببینم اینجایی بدبرخورد میکنم
مکثی کرد
-ببرینش اتاقش در اتاقشم ببندید
با اومدن دوتا خدمتکار سمتم جیغ بلندی کشیدم
-نمیخوام برم میخام برم خونه بابام لاقل اونجا زندانیم نمیکنن
خدمتکارا بدون توجه دستم کشیدن
که ساکت شدم
-میخام برم
بدون توجه به تقلاهام سریع دستم سمت اتاق بردن پرتم کردن تو اتاق در قفل کردن
-یکی بیاد در و باز کنه
#PART_262🎀•
دلبر كوچولو
-خفه شو خفه شو اتوسا
-نمیخام میرم
-شده اینجا خاکتم بکنم میمونی
چشمام کاسه خون شده بود ارسلان همیشه بد بود
فقط من ندیده بودم
فقط من توجه نکردع بودم
با اشک روی زمین نشستم
و ساکم پرت کردم
چشمام بهم فشردم
که صدای قدم زدن ارسلان اومد انگار دلشت دور میشد
-میرم دو دقیقه دیگ ببینم اینجایی بدبرخورد میکنم
مکثی کرد
-ببرینش اتاقش در اتاقشم ببندید
با اومدن دوتا خدمتکار سمتم جیغ بلندی کشیدم
-نمیخوام برم میخام برم خونه بابام لاقل اونجا زندانیم نمیکنن
خدمتکارا بدون توجه دستم کشیدن
که ساکت شدم
-میخام برم
بدون توجه به تقلاهام سریع دستم سمت اتاق بردن پرتم کردن تو اتاق در قفل کردن
-یکی بیاد در و باز کنه֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_262🎀•
دلبر كوچولو
-خفه شو خفه شو اتوسا
-نمیخام میرم
-شده اینجا خاکتم بکنم میمونی
چشمام کاسه خون شده بود ارسلان همیشه بد بود
فقط من ندیده بودم
فقط من توجه نکردع بودم
با اشک روی زمین نشستم
و ساکم پرت کردم
چشمام بهم فشردم
که صدای قدم زدن ارسلان اومد انگار دلشت دور میشد
-میرم دو دقیقه دیگ ببینم اینجایی بدبرخورد میکنم
مکثی کرد
-ببرینش اتاقش در اتاقشم ببندید
با اومدن دوتا خدمتکار سمتم جیغ بلندی کشیدم
-نمیخوام برم میخام برم خونه بابام لاقل اونجا زندانیم نمیکنن
خدمتکارا بدون توجه دستم کشیدن
که ساکت شدم
-میخام برم
بدون توجه به تقلاهام سریع دستم سمت اتاق بردن پرتم کردن تو اتاق در قفل کردن
-یکی بیاد در و باز کنه
۴.۰k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.