یکی بهم گفت پارت ترسناک اینم پارت ترسناک (رز قرمز یا سفید
یکی بهم گفت پارت ترسناک اینم پارت ترسناک (رز قرمز یا سفید؟)
شب بود هوا مه آلود صدای پنجره که مکان را ترسناک تر می کرد آروم آروم
از پله ها بالا می آمد جوجه تیغی سفیدی
از ترس زیر تخت قایم شده بود ناگهان یک گل سفید کنارش قلتید و بعد تاریکی ...چه شده بود؟چرا همه جا تاریک شد؟
او شمشیراش را روی قلبش فشار داد
و اکنون گل سفید قرمز شده بود
(فردا )
یا گریه می کردند یا نارحت بودن
در آن جمع یه نفر نبود ولی کی
چرا بیشتر از بقیه ناراحت بود
جوجه تیغی آبی رنگ کنار تخت اشک می ریخت
در آن سو گربه ای بنفش در کنار قبرش
گریه می کرد
شب شده بود
ولی آن گربه کنار او بود واشک می ریخت صدای از پشت بوته ها آمد
یک نامه که کنارش یک گل سفید که لکه ی خون رویش بود گربه اشک هایش را پاک کرد و به سمت نامه رفت می توانست
حس کند خون سیلور بود که روی گل نشسته نامه را برداشت درآن نوشته بود
((می خوای بری پیشش؟))
گل حالا دگر کاملا خونی شده بود
او چاقو را از قلبش بیرون کشید
چه شده بود چرا؟ چرا ؟
خود کشی بود ؟قتل بود؟
روی قبر نوشته ای با خون بود ((فقط یه قربانی دیگر....))
جوجه تیغی صورتی که از مرگ بهترین دوستش رنج می برد در هال نشسته بود
وگریه می کرد با صدای در سکوت شکست امی می دانست چه در انتظارش
است بی درنگ به اتاق اش رفت و توی کمدقایم شد صدای خراش برداشتن دیوار
قابل شنیدن بود برای لحظاتی هیچ صدای نیامد ناگه امی از پله ها پرد شد چراغ های خونه خاموش و روشن می شدن ترس تمام وجود امی را در بر گرفت بود قاب عکسی که در آن عکس سونیک
بود شکست از بالا سرش نیزه ای پرتاب شد و دست امی را کند صدای گریه پیچید وگل سفیدی که الان قرمز بود
امی قبل از مرگ صورت آن را دید سونیک
بود در حالی که اشک می ریخت گل آبی رنگی درست داشت و در آن دستش تیرای که شکله قلب بر رویش بود....
((چطور بود؟ اولین داستان ترسناکم))
شب بود هوا مه آلود صدای پنجره که مکان را ترسناک تر می کرد آروم آروم
از پله ها بالا می آمد جوجه تیغی سفیدی
از ترس زیر تخت قایم شده بود ناگهان یک گل سفید کنارش قلتید و بعد تاریکی ...چه شده بود؟چرا همه جا تاریک شد؟
او شمشیراش را روی قلبش فشار داد
و اکنون گل سفید قرمز شده بود
(فردا )
یا گریه می کردند یا نارحت بودن
در آن جمع یه نفر نبود ولی کی
چرا بیشتر از بقیه ناراحت بود
جوجه تیغی آبی رنگ کنار تخت اشک می ریخت
در آن سو گربه ای بنفش در کنار قبرش
گریه می کرد
شب شده بود
ولی آن گربه کنار او بود واشک می ریخت صدای از پشت بوته ها آمد
یک نامه که کنارش یک گل سفید که لکه ی خون رویش بود گربه اشک هایش را پاک کرد و به سمت نامه رفت می توانست
حس کند خون سیلور بود که روی گل نشسته نامه را برداشت درآن نوشته بود
((می خوای بری پیشش؟))
گل حالا دگر کاملا خونی شده بود
او چاقو را از قلبش بیرون کشید
چه شده بود چرا؟ چرا ؟
خود کشی بود ؟قتل بود؟
روی قبر نوشته ای با خون بود ((فقط یه قربانی دیگر....))
جوجه تیغی صورتی که از مرگ بهترین دوستش رنج می برد در هال نشسته بود
وگریه می کرد با صدای در سکوت شکست امی می دانست چه در انتظارش
است بی درنگ به اتاق اش رفت و توی کمدقایم شد صدای خراش برداشتن دیوار
قابل شنیدن بود برای لحظاتی هیچ صدای نیامد ناگه امی از پله ها پرد شد چراغ های خونه خاموش و روشن می شدن ترس تمام وجود امی را در بر گرفت بود قاب عکسی که در آن عکس سونیک
بود شکست از بالا سرش نیزه ای پرتاب شد و دست امی را کند صدای گریه پیچید وگل سفیدی که الان قرمز بود
امی قبل از مرگ صورت آن را دید سونیک
بود در حالی که اشک می ریخت گل آبی رنگی درست داشت و در آن دستش تیرای که شکله قلب بر رویش بود....
((چطور بود؟ اولین داستان ترسناکم))
۱.۵k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.