fake kook

fake kook
part*⁴⁰

چند روز بعد
باز همه خونه پدربزرگم جمع شده بودیم
لویی: ا.ت داشتم بهت میگفتم
ا.ت: خب بگو
لویی: دیروز با دوس پسرم رفتیم خرید اینقدر خرید کردیم
ا.ت: خب
لویی: باید میدیدی یه لباس بود از همین برند معروفا باهم ستشو گرفتیم ببین عکسشو
ا.ت: کو ببینم
جینوس:چقدر زشته
کوک: تو چرا دخالت میکنی
جینوس: خب راستشو گفتم
لویی: تو سلیقه نداری وگرنه خیلیم خوشگله ا.ت تو چی میگی چطوره
ا.ت: اره خوشگله
جینوس: دوس پسرت خوشگله یا زشته
کوک: این چه سوالیه اصلا به تو چه
ا.ت: خب جینوس راس میگه عکسشو بهمون نشون بده
لویی: اینجا ببین چطوره
جینوس: خوشتیپه ولی به پای دوس پسر ا.ت نمیرسه
ا.ت: هیی جینوس بسه
لویی: من دوس پسر ا.ت رو نمیشناسم
جینوس: نمیشناسیش اینقدر جذابه خیلیم خوشتیپه که نگم برات
ا.ت: 😂
کوک: یعنی اینقدر جذابه که جینوس دربارش نظر میده
جینوس: جونگکوک توهم نمیشناسیش خیلی جذابه واقعا ا.ت خوشبحالت دلم میخواست جات باشم
کوک: ا.ت خودت نظرت درباره دوس پسرت چیه
ا.ت:نظر من همین چیزا بود که جینوس گفت
لویی: خب عکسشو نشون بده
ا.ت: ول کن بزار بعد میگم
لویی: نشون بده
کوک: راس میگه نشونمون بده
ا.ت: ازش عکسی ندارم
لویی: معلومه داری دروغ میگی
ا.ت: اگه داشتم نشون میدادم قول میدم بعد بهتون بگم
لویی:اره ارواح عمت نشونمون میدی
کوک و ا.ت: 😂
لویی: خنده داره؟
جینوس: خاک تو سرت عمه ما مامان تو چقدر دیوونه ای
لویی: خب بچه ها من برم
م.ل: بچه ها بیاین پدربزرگ میخواد باهاتون حرف بزنه
ا.ت: عمه جون تو نمیدونی میخواد درباره چی باهامون حرف بزنه
م.ل: نه من چیزی نمیدونم

#کوک
#فیک
#سناریو