(پارت سیزدهم)
(پارت سیزدهم)
چند روز بعد
از زبان ا.ت
من هم مرخص کردن و جونگکوک بردم ورفتیم عمارت جونگکوک دستم رو گرفته بود و بردم تو اتاقم و گذاشتم رو تختم
جونگکوک گفت: تازه رسیدیم باید استراحت کنی بیب
ا.ت گفت: تو چی کوکی خیلی این روزا باهم خسته شدی تو هم باید استراحت کنی
جونگکوک گفت: الان میرم تو اتاق خودم هم میخوابم
ا.ت گفت: اگه میخوای بیا پیش خودم بخواب
جونگکوک گفت: خیلی دلم میخواد ولی نه اذیت میشی تازه مرخص شدی
ا.ت گفت: نه کوکی بیا بخواب
و جونگکوک اومد و آروم بغلم کرد و
جونگکوک گفت: خوب بخوابی بیب
ا.ت گفت: تو هم همینطور
دو ساعت بعد
از خواب بیدار شدیم و یکم به هم نگاه کردیم که جونگکوک گفت: ا.ت مشکلی نداری که به کسی نگیم که ما باهمیم مخصوصا پدرم و خانم لی و سلنا
ا.ت گفت: مشکلی ندارم ولی چرا
جونگکوک گفت: پدرم فکر نکنم اجازه بده پس بزار مخفی بمونه
ا.ت گفت: دردسر برات نشه
جونگکوک گفت: نه عزیزم چه دردسری
و یونا با صدای بلند داد زد ا.ت کجایی
ا.ت گفت تو اتاقمم
جونگکوک گفت: من الان قایم میشم
و جونگکوک رفت تو کمد اتاقم
یونا اومد و
یونا گفت: جئون جونگ هیون بخشیدت ولی اگه تکرار بشه چه از شرکت و از این خونه اخراج میشی فهمیدی
ا.ت گفت: خب باشه
یونا گفت: سلنا هم داره بر میگرده اینقدر هم خودتو به جونگکوک نزن سلنا دوست دختر جونگکوکه و دوست نداره تو رو زیاد باهاش ببینه
فهمیدی
ا.ت گفت: اینم چشم حالا برو
یونا رفت
جونگکوک اومد بیرون و
گفت: دیدی من چه زود شدم دوست پسر سلنا
ا.ت خنیدید
چند روز بعد
از زبان ا.ت
من هم مرخص کردن و جونگکوک بردم ورفتیم عمارت جونگکوک دستم رو گرفته بود و بردم تو اتاقم و گذاشتم رو تختم
جونگکوک گفت: تازه رسیدیم باید استراحت کنی بیب
ا.ت گفت: تو چی کوکی خیلی این روزا باهم خسته شدی تو هم باید استراحت کنی
جونگکوک گفت: الان میرم تو اتاق خودم هم میخوابم
ا.ت گفت: اگه میخوای بیا پیش خودم بخواب
جونگکوک گفت: خیلی دلم میخواد ولی نه اذیت میشی تازه مرخص شدی
ا.ت گفت: نه کوکی بیا بخواب
و جونگکوک اومد و آروم بغلم کرد و
جونگکوک گفت: خوب بخوابی بیب
ا.ت گفت: تو هم همینطور
دو ساعت بعد
از خواب بیدار شدیم و یکم به هم نگاه کردیم که جونگکوک گفت: ا.ت مشکلی نداری که به کسی نگیم که ما باهمیم مخصوصا پدرم و خانم لی و سلنا
ا.ت گفت: مشکلی ندارم ولی چرا
جونگکوک گفت: پدرم فکر نکنم اجازه بده پس بزار مخفی بمونه
ا.ت گفت: دردسر برات نشه
جونگکوک گفت: نه عزیزم چه دردسری
و یونا با صدای بلند داد زد ا.ت کجایی
ا.ت گفت تو اتاقمم
جونگکوک گفت: من الان قایم میشم
و جونگکوک رفت تو کمد اتاقم
یونا اومد و
یونا گفت: جئون جونگ هیون بخشیدت ولی اگه تکرار بشه چه از شرکت و از این خونه اخراج میشی فهمیدی
ا.ت گفت: خب باشه
یونا گفت: سلنا هم داره بر میگرده اینقدر هم خودتو به جونگکوک نزن سلنا دوست دختر جونگکوکه و دوست نداره تو رو زیاد باهاش ببینه
فهمیدی
ا.ت گفت: اینم چشم حالا برو
یونا رفت
جونگکوک اومد بیرون و
گفت: دیدی من چه زود شدم دوست پسر سلنا
ا.ت خنیدید
۸.۹k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.