(پارت پانزدهم)
(پارت پانزدهم)
رفتم تو اتاقم که آماده کنم وقتی وارد اتاقم شدم یکی دستمو گرفت و پرتم کرد رو تخت اومد روم شروع کرد از لبم به بوسیدن من که هیچ جا رو نمیدیدم پرتش کردم اونور دیدم جونگکوک بود
جونگکوک گفت: چیشده بیب
ا.ت گفت:آخه یک دفعه ترسیدم از تو اینکارا بعید نبود فکر میکردم کس دیگه ای بود
جونگکوک گفت: یعنی مثلا کی اگه منظورت اون جونگمین حرومزادست
ا.ت گفت: کی اسمو اون رو آورد آخه منظورم این بود که سه ساله پیش باهم بودیم همچین کارایی نمیکردی
جونگکوک گفت: بدت میاد
ا.ت گفت: خوشم نمیاد
جونگکوک گفت: به من ربطی نداره خوشت نمیاد
و دوباره دستم رو گرفت خیلی اومد نزدیکم شروع کرد به بوسیدنم
جونگ هیون گفت: ا.ت آماده ای بریم
جونگ کوک ولم کرد تو گوشم گفت: کجا میخوای بری
ا.ت گفت: شرکت
جونگ هیون گفت: با اجازه اومدم داخل
ا.ت گفت: ببخشید نه دارم آماده میکنم
جونگ هیون گفت: من بیرون منتظرم
ا.ت گفت: سریع میام
ا.ت گفت: برو بیرون میخوام عوض کنم
جونگکوک گفت: خب عوض کن
ا.ت گفت: خب برو بیرون
جونگکوک گفت: اگه نرم چی
ا.ت گفت: خیلی داری بی ادب میشی ها
جونگکوک گفت: خب باشه روم اونطرف کردم قبول
ا.ت گفت: نگاه نکنی
جونگکوک گفت: باشه
از زبان جونگکوک
داشتم ا.ت رو از آینه میدیم یه بدن کوچولو موچولو داشت
ا.ت گفت: آماده شدم
دیدم ا.ت یه لباس مشکی و یه دامن کوتاه پوشیده
جونگکوک گفت:حق نداری با این لباس جایی بری
ا.ت گفت:خب کجا بپوشمش
جونگکوک گفت:جلوی من
ا.ت با داد جونگکوووووک
جونگکوک خندید و گفت:فقط لباستو عوض کن
من میرم بیرون
ا.ت گفت: باشه
از زبان ا.ت
لباسم رو عوض کردم یه لباس بلند پوشیدم
جونگکوک دم در اتاقم بود تا درو باز کردم
گفت: این خوبه حالا برو دلم برات تنگ میشه
ا.ت گفت: منم همینطور اگه اومدم ادامه بدیم
جونگ کوک گفت:
ادامه پارت بعدی
رفتم تو اتاقم که آماده کنم وقتی وارد اتاقم شدم یکی دستمو گرفت و پرتم کرد رو تخت اومد روم شروع کرد از لبم به بوسیدن من که هیچ جا رو نمیدیدم پرتش کردم اونور دیدم جونگکوک بود
جونگکوک گفت: چیشده بیب
ا.ت گفت:آخه یک دفعه ترسیدم از تو اینکارا بعید نبود فکر میکردم کس دیگه ای بود
جونگکوک گفت: یعنی مثلا کی اگه منظورت اون جونگمین حرومزادست
ا.ت گفت: کی اسمو اون رو آورد آخه منظورم این بود که سه ساله پیش باهم بودیم همچین کارایی نمیکردی
جونگکوک گفت: بدت میاد
ا.ت گفت: خوشم نمیاد
جونگکوک گفت: به من ربطی نداره خوشت نمیاد
و دوباره دستم رو گرفت خیلی اومد نزدیکم شروع کرد به بوسیدنم
جونگ هیون گفت: ا.ت آماده ای بریم
جونگ کوک ولم کرد تو گوشم گفت: کجا میخوای بری
ا.ت گفت: شرکت
جونگ هیون گفت: با اجازه اومدم داخل
ا.ت گفت: ببخشید نه دارم آماده میکنم
جونگ هیون گفت: من بیرون منتظرم
ا.ت گفت: سریع میام
ا.ت گفت: برو بیرون میخوام عوض کنم
جونگکوک گفت: خب عوض کن
ا.ت گفت: خب برو بیرون
جونگکوک گفت: اگه نرم چی
ا.ت گفت: خیلی داری بی ادب میشی ها
جونگکوک گفت: خب باشه روم اونطرف کردم قبول
ا.ت گفت: نگاه نکنی
جونگکوک گفت: باشه
از زبان جونگکوک
داشتم ا.ت رو از آینه میدیم یه بدن کوچولو موچولو داشت
ا.ت گفت: آماده شدم
دیدم ا.ت یه لباس مشکی و یه دامن کوتاه پوشیده
جونگکوک گفت:حق نداری با این لباس جایی بری
ا.ت گفت:خب کجا بپوشمش
جونگکوک گفت:جلوی من
ا.ت با داد جونگکوووووک
جونگکوک خندید و گفت:فقط لباستو عوض کن
من میرم بیرون
ا.ت گفت: باشه
از زبان ا.ت
لباسم رو عوض کردم یه لباس بلند پوشیدم
جونگکوک دم در اتاقم بود تا درو باز کردم
گفت: این خوبه حالا برو دلم برات تنگ میشه
ا.ت گفت: منم همینطور اگه اومدم ادامه بدیم
جونگ کوک گفت:
ادامه پارت بعدی
۸.۰k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.