سلام
سلام
من یه اعتراف دارم
من الان ۱۷ سالمه وقتی که ۶ سالم بود تو خواب سایه های سیاه و با چشم های سیاه می دیدم و هر شب هم خواب های وحشت ناکی می دیدم یه عروسک داشتم که احساس می کردم هرشب ساعت بهم نگاه می کنه برای همین به بابام گفتم و بابام عروسک رو انداخت تو انباری و همهی کابوس هایی که می دیدم تموم شد ولی وقتی ۱۱ سالم شد داشتم انباری رو چک می کردم که اون عروسک رو و حس بدی بهش پیدا کردم ولی داداشم گیر داد عروسک رو بیارم خونه و از اون شب همون احساس های قدیمی به من داد این کابوس ها تا جایی زیاد شدن که عروسک رو آتش زدم از اون شب دیگه کابوس ندیدم
من یه اعتراف دارم
من الان ۱۷ سالمه وقتی که ۶ سالم بود تو خواب سایه های سیاه و با چشم های سیاه می دیدم و هر شب هم خواب های وحشت ناکی می دیدم یه عروسک داشتم که احساس می کردم هرشب ساعت بهم نگاه می کنه برای همین به بابام گفتم و بابام عروسک رو انداخت تو انباری و همهی کابوس هایی که می دیدم تموم شد ولی وقتی ۱۱ سالم شد داشتم انباری رو چک می کردم که اون عروسک رو و حس بدی بهش پیدا کردم ولی داداشم گیر داد عروسک رو بیارم خونه و از اون شب همون احساس های قدیمی به من داد این کابوس ها تا جایی زیاد شدن که عروسک رو آتش زدم از اون شب دیگه کابوس ندیدم
۷۸۳
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.