پسرم 14 سالمع ..یع بار تو همین عید رفته بودیم دهاتمون اند
پسرم 14 سالمع ..یع بار تو همین عید رفته بودیم دهاتمون اندیکا بعد اونجا تو خونه عمم میموندیم منو پسر عمع هامو پسر داییم رفتیم حدودن ساعت 10 و ربع بود قرار گذاشتیم باهم بریم سر کوه پیش یع منطقه کع بچه خای روستا بع اون منطقه مگفتن صندلی ها خلاصه اماده شدیم بعد پسر داییم چون خونشون همونجا بود سگشم آورد اسم سگش جیلا هست سگش سگ گلس بعد رفتیم روی چند تا سنگ نشستیم که دوتا پسر عمم رفتن جلو تر از ما سر کوه بعد یهو ترسیدن و تند اومدن پیش ما بعد ما بهشون گفتیم چتونه اونا گفتن یدفه ای از قاره کنارمو خفاش زد بیرون ماهم ترسیدیم بعد بکم ایستادیم استراحت کنیم یدفع جیلا رفت پیش اون غار پارس کرد بعد وقتی اومد پیش ما انگار جیلای سابق نبود نزدیک بود مارو گاز بگیرع خب اومدیم پایین بعد با بچه ها گفتیم بریم پیش فنسا که اونجا یع دکل هست رفتیم اونجا پیش فنسا بودیم کع یدفع پسر داییم احساس کرد یع دستی رو شونش حس کرد بعد ما فرار کردیم و رفتیم پیش خونه بعد اون اتفاق جیلا بامن خیلی بد رفتار میکرد
۷۴۰
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.