امتحان زندگی
《 امتحان زندگی 》
فصل 2) p¹⁰³
تهیونگ : الان باید بدونم ا،ت کجاست از وقتی رفته دارم دیوانه میشم نمیدونم کجا دنبالش بگردم ولی مطمئنم دوهی خبر داره میشه ازش بپرسی
.......
ایل دونگ بعد از تماسی که با تهیونگ گرفت و آدرس کافه که با کانگ توش نشست رک گرفت و بعد از چند مين وارد کافه شد
تهیونگ خیلی کوتاه دوستاش رو بهم معرفی کرد و روبه ایل دونگ گفت
تهیونگ : اون موضوع مهمی که میگفتی چیه ؟
ایل دونگ : میگم ولی عصبانی نشو که چرا بهت نگفتم
تهیونگ نفس کلافگی کشید و دستی توی موهاش کشید
تهیونگ : خودم هزار تا بدبختی دارم بگو دیگه
ایل دونگ : همسرت خونه بیناست
تهیونگ دستش رو مشت کرد و روی میز کوبيد و با صدای نسبتأ بلند گفت
تهیونگ : شوخیت گرفته من از دیشب دادم از نگرانی میمیرم و تو میدونست ا،ت خونه بیناست و چیزی بهم نگفتی
ایل دونگ : آروم بگیر خودش نخواست گفته بود اگه بهت خبر بدیم از خونه بینا میره
تهیونگ نفس عمیقی کشید و دوباره روی صندلی نشست ایل دونگ روبه تهیونگ گفت
ایل دونگ : پسر نه نتها فقد هسرت بقیه دختر هم از دستت کفری هستن
کانگ : درسته دوهی دیشب وقتی فهميد حساب از دستت عصبانیت شد
به نظرم سایتو با تیر میزنه
ایل دونگ نیشخند زد و روبه کانگ گفت
ایل دونگ : این دخترا غیر قابل پیش بینی هستن شاید الان که باهم هستن دارن برات نقشه میکشن
بعد از این حرفش هردو شروع به خندیدن کردن
تهیونگ اخم بین آبرو هایش غلیظتر شد و با عصبانیت گفت
تهیونگ : شما به خندیدن تون ادامه بدین من میرم زندگیمو پس بگيرم
کانگ : شاکی نشو فقد داشتیم شوخی میکردیم ما هم میخواهی کمکت کنیم
ایل دونگ : درسته حتا من همین الان به بینا زنگ میزنم که به یه بهونه از خونه برن بیرون که شما دوتا نتها باشین
تهیونگ از روی صندلی بلند شد
تهیونگ : باشه پس زود بهش زنگ بزن
بعد از این حرف از کافه خارج شد
دوستاش نگاهی بهم انداختن و هردو بازم شروع به خندیدن کردن
ایل دونگ : من موندم که تو چطوری این بشر این همه سال تحمل کردی من فقد یک سال باهاش دوست شدم ولی بیشتر از ده بار دعوا کردیم
کانگ : درست یکم خسته که باهاش کتار بیایی ولی دوست خیلی خوبیه
ایل دونگ : توی این که شکی نیست
...................
دوهی لباس های گرم ته یانگ رو تنش کرد و اونو توی کالسکه مخصوص بچه گذاشت و با صدای نسبتأ بلند گفت
دوهی : بینا زود باش زیر پام الف سبز شد
بینا درحالی که کتش رو میپوشید به سمته اونا اومد
بینا : باشه اومدم چرا داد میزنی ا،ن نباید تا وقتی که تهیونگ میاد ا،ت بیدار بشه
بعد همراه با دوهی از خونه خارج شدن.......
فصل 2) p¹⁰³
تهیونگ : الان باید بدونم ا،ت کجاست از وقتی رفته دارم دیوانه میشم نمیدونم کجا دنبالش بگردم ولی مطمئنم دوهی خبر داره میشه ازش بپرسی
.......
ایل دونگ بعد از تماسی که با تهیونگ گرفت و آدرس کافه که با کانگ توش نشست رک گرفت و بعد از چند مين وارد کافه شد
تهیونگ خیلی کوتاه دوستاش رو بهم معرفی کرد و روبه ایل دونگ گفت
تهیونگ : اون موضوع مهمی که میگفتی چیه ؟
ایل دونگ : میگم ولی عصبانی نشو که چرا بهت نگفتم
تهیونگ نفس کلافگی کشید و دستی توی موهاش کشید
تهیونگ : خودم هزار تا بدبختی دارم بگو دیگه
ایل دونگ : همسرت خونه بیناست
تهیونگ دستش رو مشت کرد و روی میز کوبيد و با صدای نسبتأ بلند گفت
تهیونگ : شوخیت گرفته من از دیشب دادم از نگرانی میمیرم و تو میدونست ا،ت خونه بیناست و چیزی بهم نگفتی
ایل دونگ : آروم بگیر خودش نخواست گفته بود اگه بهت خبر بدیم از خونه بینا میره
تهیونگ نفس عمیقی کشید و دوباره روی صندلی نشست ایل دونگ روبه تهیونگ گفت
ایل دونگ : پسر نه نتها فقد هسرت بقیه دختر هم از دستت کفری هستن
کانگ : درسته دوهی دیشب وقتی فهميد حساب از دستت عصبانیت شد
به نظرم سایتو با تیر میزنه
ایل دونگ نیشخند زد و روبه کانگ گفت
ایل دونگ : این دخترا غیر قابل پیش بینی هستن شاید الان که باهم هستن دارن برات نقشه میکشن
بعد از این حرفش هردو شروع به خندیدن کردن
تهیونگ اخم بین آبرو هایش غلیظتر شد و با عصبانیت گفت
تهیونگ : شما به خندیدن تون ادامه بدین من میرم زندگیمو پس بگيرم
کانگ : شاکی نشو فقد داشتیم شوخی میکردیم ما هم میخواهی کمکت کنیم
ایل دونگ : درسته حتا من همین الان به بینا زنگ میزنم که به یه بهونه از خونه برن بیرون که شما دوتا نتها باشین
تهیونگ از روی صندلی بلند شد
تهیونگ : باشه پس زود بهش زنگ بزن
بعد از این حرف از کافه خارج شد
دوستاش نگاهی بهم انداختن و هردو بازم شروع به خندیدن کردن
ایل دونگ : من موندم که تو چطوری این بشر این همه سال تحمل کردی من فقد یک سال باهاش دوست شدم ولی بیشتر از ده بار دعوا کردیم
کانگ : درست یکم خسته که باهاش کتار بیایی ولی دوست خیلی خوبیه
ایل دونگ : توی این که شکی نیست
...................
دوهی لباس های گرم ته یانگ رو تنش کرد و اونو توی کالسکه مخصوص بچه گذاشت و با صدای نسبتأ بلند گفت
دوهی : بینا زود باش زیر پام الف سبز شد
بینا درحالی که کتش رو میپوشید به سمته اونا اومد
بینا : باشه اومدم چرا داد میزنی ا،ن نباید تا وقتی که تهیونگ میاد ا،ت بیدار بشه
بعد همراه با دوهی از خونه خارج شدن.......
- ۱۰.۱k
- ۱۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط