نامهای دلخراش و تثیرگذار یکی از میجو ها برای شیائوجو ا
نامهای دلخراش و تأثیرگذار یکی از میجـو ها برای شیائوجو از ویبو.😭❤️🩹
پارت اول:
☆~ عزیزم جوجینگیی،
☆~ امیدوارم این نامه تو را در آرامش بیابد.🥹
☆~ امروز سهشنبه، ۱۸ نوامبر ۲۰۲۵ است. نمیدانم آیا تو تازه از یک رویداد پس از پوستۀ ماه (نقاب سایهها) برگشتهای، یا بالاخره آرایش را در اتاق هتل پاک کردهای و تنها با خودت ماندهای. برایت مینویسم و پاهایت را به یاد میآورم، آن کبودیهایی که ساعت سه صبح نشان دادی، یادم میآید که گفتی کسانی که تو را سرزنش میکردند «سختگیرترین معلمان بازیگری» بودند. و ناگهان دلم خواست بگویم: در این سالها لازم نیست همیشه آن بزرگسالی باشی که همه چیز را تحمل میکند.😭🫶🏻
☆~ تابستان ۲۰۱۴، یک اشتباه در ترجمه — «زیبای چهار هزار ساله» — تو را در اوج جنجال قرار داد، در حالی که تو فقط دختری بودی با لباس ارزان کنسرت. آنها از تو یک میم ساختند، عیبهایت را زیر ذرهبین جستوجو کردند، اما هیچکس ندید که تو در آینه گیج و سردرگم پرسیدی: «من... لایق نیستم؟»
بعداً جنجال «آرایش نیمهدائمی» در «یونسی» تو را کاملاً درگیر کرد: تو در حمام هتل تا پدهای پنبهای خیس گریه کردی، اما باز هم اسکرینشاتهای نفرت را نگه داشتی — به عنوان انگیزه. همیشه میگفتی «همه چیز خوب است»، اما پشت آن «خوب است» کلی رنج فروخورده پنهان بود.
☆~ یادم میآید در «هواجیانلین» با صورت برهنه در آب یخ میخوابیدی، شش ساعت در گل فیلمبرداری میکردی، با لبهای کبود پرسیدی: «یک برداشت دیگر لازم است؟»
یادم میآید برای «زیبایی شکسته و شیطانی» لو وو یی، یک ماه در هتل هندیان ماندی، «دنیای حیوانات» را بازبینی میکردی، در جنگل بامبو با آستینهای سه متری آب تکان میدادی، در حالی که بند بیمهات ترقوههایت را تا سرخی میسایید — و تو حتی متوجه نمیشدی.
یادم میآید صحنهای را فیلمبرداری کردی که زنجیرها از ترقوهها عبور میکردند، بدون بدلکار — و وقتی کیسه «خون» ترکید، مژههایت حتی تکان نخورد.
آنها میگفتند تو «تظاهر میکنی»، «جعلی هستی»، فراموش میکردند که تو انسانی هستی که درد را حس میکند، خسته میشود، پشت صحنه گریه میکند.
ادامه داره...
پارت اول:
☆~ عزیزم جوجینگیی،
☆~ امیدوارم این نامه تو را در آرامش بیابد.🥹
☆~ امروز سهشنبه، ۱۸ نوامبر ۲۰۲۵ است. نمیدانم آیا تو تازه از یک رویداد پس از پوستۀ ماه (نقاب سایهها) برگشتهای، یا بالاخره آرایش را در اتاق هتل پاک کردهای و تنها با خودت ماندهای. برایت مینویسم و پاهایت را به یاد میآورم، آن کبودیهایی که ساعت سه صبح نشان دادی، یادم میآید که گفتی کسانی که تو را سرزنش میکردند «سختگیرترین معلمان بازیگری» بودند. و ناگهان دلم خواست بگویم: در این سالها لازم نیست همیشه آن بزرگسالی باشی که همه چیز را تحمل میکند.😭🫶🏻
☆~ تابستان ۲۰۱۴، یک اشتباه در ترجمه — «زیبای چهار هزار ساله» — تو را در اوج جنجال قرار داد، در حالی که تو فقط دختری بودی با لباس ارزان کنسرت. آنها از تو یک میم ساختند، عیبهایت را زیر ذرهبین جستوجو کردند، اما هیچکس ندید که تو در آینه گیج و سردرگم پرسیدی: «من... لایق نیستم؟»
بعداً جنجال «آرایش نیمهدائمی» در «یونسی» تو را کاملاً درگیر کرد: تو در حمام هتل تا پدهای پنبهای خیس گریه کردی، اما باز هم اسکرینشاتهای نفرت را نگه داشتی — به عنوان انگیزه. همیشه میگفتی «همه چیز خوب است»، اما پشت آن «خوب است» کلی رنج فروخورده پنهان بود.
☆~ یادم میآید در «هواجیانلین» با صورت برهنه در آب یخ میخوابیدی، شش ساعت در گل فیلمبرداری میکردی، با لبهای کبود پرسیدی: «یک برداشت دیگر لازم است؟»
یادم میآید برای «زیبایی شکسته و شیطانی» لو وو یی، یک ماه در هتل هندیان ماندی، «دنیای حیوانات» را بازبینی میکردی، در جنگل بامبو با آستینهای سه متری آب تکان میدادی، در حالی که بند بیمهات ترقوههایت را تا سرخی میسایید — و تو حتی متوجه نمیشدی.
یادم میآید صحنهای را فیلمبرداری کردی که زنجیرها از ترقوهها عبور میکردند، بدون بدلکار — و وقتی کیسه «خون» ترکید، مژههایت حتی تکان نخورد.
آنها میگفتند تو «تظاهر میکنی»، «جعلی هستی»، فراموش میکردند که تو انسانی هستی که درد را حس میکند، خسته میشود، پشت صحنه گریه میکند.
ادامه داره...
- ۱.۶k
- ۳۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط