(پارت دهمم)
(پارت دهمم)
خیلی عصبانی بودن ته با دستش زد و همه ی کوکی هارو ریخت بغض کردم ولی اونا عاشق کوکی بودن ظرف کوکی ها شکست هر سه تاشون رفتن تو اتاق و منم اروم شروع کردم جمع کردن ظرف و کوکی ها داشت از پله میرفتم بالا کوک پشت سرم اومد وقتی رفتم تو اتاق اونم اومد تو اتاق
ات: ب.. بازم میخایین تنبیهم کنید(بغض)
کوک: هیشش نه دسترو بده ببینم
ات: ها نه
کوک: بدش من
(دستشو داد)
کوک: اون یکیو بده
ات: لطفا هیچی نشده
کوک: خب بزار ببینم
(نشون داد دستشو)
کوک: اها اون وقت این هیچی نیست
ات: خب ببخشید خاهش میکنم تنبیهم نکن لطفا
کوک: نترس کاریت ندارم ولی ازم من نترس من کاریت ندارم
ات: اوم
(بعد کوک دست ات رو بست و رفتن...)
ات: کوک میشه اینجا بمونی
کوک: میخام بچه ولی نمیشه اگه پسرا ببینن اون وقت اتفاق بدی برات میوفته
ات: اوم(ناراحت)
کوک: ناراحت نشو خودم میبرمت خونم یه شب باشه
ات: ولی ته جیمین چی
کوک: اونا با من برو بخاب حالا
ات: اوم شب بیخر
(شرایط برای پارت بعدی 40تا لایک)
(وای فکر منه بدبختم باشیددد)
خیلی عصبانی بودن ته با دستش زد و همه ی کوکی هارو ریخت بغض کردم ولی اونا عاشق کوکی بودن ظرف کوکی ها شکست هر سه تاشون رفتن تو اتاق و منم اروم شروع کردم جمع کردن ظرف و کوکی ها داشت از پله میرفتم بالا کوک پشت سرم اومد وقتی رفتم تو اتاق اونم اومد تو اتاق
ات: ب.. بازم میخایین تنبیهم کنید(بغض)
کوک: هیشش نه دسترو بده ببینم
ات: ها نه
کوک: بدش من
(دستشو داد)
کوک: اون یکیو بده
ات: لطفا هیچی نشده
کوک: خب بزار ببینم
(نشون داد دستشو)
کوک: اها اون وقت این هیچی نیست
ات: خب ببخشید خاهش میکنم تنبیهم نکن لطفا
کوک: نترس کاریت ندارم ولی ازم من نترس من کاریت ندارم
ات: اوم
(بعد کوک دست ات رو بست و رفتن...)
ات: کوک میشه اینجا بمونی
کوک: میخام بچه ولی نمیشه اگه پسرا ببینن اون وقت اتفاق بدی برات میوفته
ات: اوم(ناراحت)
کوک: ناراحت نشو خودم میبرمت خونم یه شب باشه
ات: ولی ته جیمین چی
کوک: اونا با من برو بخاب حالا
ات: اوم شب بیخر
(شرایط برای پارت بعدی 40تا لایک)
(وای فکر منه بدبختم باشیددد)
۱۲.۱k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.