پارت ۸۰
#پارت_۸۰
ای واااااای....دیرم نشـه..بدو بدو رفتم سمت کیفم که دیدم گودزیلا جلوم ظاهر شد...
با تعجب موندم نگاهش کردم.....
-نمیتونی بری دانشگاه...
-ببخشید اونوقت چرااا؟؟؟!!
-باتوجه به ازمایشایی که برای خون دادن به بابات دادی...تو کم خونی...و مطمئنن الان خون زیادی ازت رفته....چون سر بند انگشتت هم بوده...پس
دستاشو تکون داد
-باید یا بهت خون تزریق کنم و یا یه غذای خون ساز بخوری...وگرنه سرت گیج میره و یا بیهوش میشی...تو نمیری
-اما باید برم..روز وله و کلاس دارم..تازه کلی هم عقبم...
همون موقع گوشیم زنگ خورد....
یلدا بود..
-الو..یلدا میدونم دیر شده...الان میام
صدای شادش تو گوشم پیچید
-چی چی میگی انا....بابا کلاس کنسل شدددد....هووراااااا
-جوون من؟؟
-جوون انالی....
یعنی اون لحظه من میخواستم بلند شم قر بدم...خیف گودزیلا اونجا بود....
پس به یه جیغ خفیف راضی شدم....
-چیشده انقدر خر کیف شدی؟!!
موندم نگاهش کردم....
-خب پس رفت تا عصری...فعلا
-بای
موندم نگاه هامین کردم..
-استادمون نمیاد....
-خوبه..حالا چه بهونه ای داری...
سرمو تکون دادم که یاد دیشب افتادم....بهش اخم کردم...
-ببخشید ولی اصلا درست نیست که بدون اجازه تو اتاق یه دختر خانم برید...اونم وقتی که خوابه...بعد بهمش بریزید
با تعجب نگاهم کرد...
-من نبودم...چی شده؟ مگه سر اتاقت چه بلایی اومده؟؟!
-یعنی شما نبودید؟؟ پس کی بوده؟؟!!
یه دقیقه ترسیدم...وای خدا اصن خوب نیست..پس کی بوده..
-چیشده؟!
بعد به سمت پله ها رفت...منم دنبالش راه افتادم..
وقتی در اتاقم رو باز کرد و با اون وضع دیدش تعجب کرد...
-گفتی کی بوده؟؟!
-دیشب خواب بودم...انگار دو نفر باهم درگیر شده باشن...وقتی بیدار شدم اتاق بهم ریخته بود و ملوس هم زخمی بود
رفت تو فکر....
با صدای ملوس رفتم سمتش...محکم بغلش کردم...
-اخه...ببخشید از صبح تنهات گزاشتم پیشی...
برگشتم دیدم هامین مونده یه جوری نگام میکنه....
چرا نگاهاش امروز متفاوته...
وقتی دید خیرش شدم...دستی مشت گردنش کشید و رفت سمت در
-راستی..
برگشت سمتم...
-ولی ادم بود چون دیشب موهامو نوازش کرد...
دستاش مشت شد...نفسی کشید
-میدونم کار کی بوده
-واقعااا!!!کییی؟؟
-آهــی #حقیقت_رویایی💖💕
نظر فراموش نشه..
بچه ها لطفا نگید کمه یا بیشتر بزار...هفته اینده من امتحانات پیش نوبتم شروع میشه..برام دعا کنید😍
راستی یه نفر گزارش رمانم رو داده پارت ۷۲...هرکسی که هست لطفا بیا رک و رو راست بگه خوشم نیومد...ن اینکه این کار زشتو انجام بده😒
ای واااااای....دیرم نشـه..بدو بدو رفتم سمت کیفم که دیدم گودزیلا جلوم ظاهر شد...
با تعجب موندم نگاهش کردم.....
-نمیتونی بری دانشگاه...
-ببخشید اونوقت چرااا؟؟؟!!
-باتوجه به ازمایشایی که برای خون دادن به بابات دادی...تو کم خونی...و مطمئنن الان خون زیادی ازت رفته....چون سر بند انگشتت هم بوده...پس
دستاشو تکون داد
-باید یا بهت خون تزریق کنم و یا یه غذای خون ساز بخوری...وگرنه سرت گیج میره و یا بیهوش میشی...تو نمیری
-اما باید برم..روز وله و کلاس دارم..تازه کلی هم عقبم...
همون موقع گوشیم زنگ خورد....
یلدا بود..
-الو..یلدا میدونم دیر شده...الان میام
صدای شادش تو گوشم پیچید
-چی چی میگی انا....بابا کلاس کنسل شدددد....هووراااااا
-جوون من؟؟
-جوون انالی....
یعنی اون لحظه من میخواستم بلند شم قر بدم...خیف گودزیلا اونجا بود....
پس به یه جیغ خفیف راضی شدم....
-چیشده انقدر خر کیف شدی؟!!
موندم نگاهش کردم....
-خب پس رفت تا عصری...فعلا
-بای
موندم نگاه هامین کردم..
-استادمون نمیاد....
-خوبه..حالا چه بهونه ای داری...
سرمو تکون دادم که یاد دیشب افتادم....بهش اخم کردم...
-ببخشید ولی اصلا درست نیست که بدون اجازه تو اتاق یه دختر خانم برید...اونم وقتی که خوابه...بعد بهمش بریزید
با تعجب نگاهم کرد...
-من نبودم...چی شده؟ مگه سر اتاقت چه بلایی اومده؟؟!
-یعنی شما نبودید؟؟ پس کی بوده؟؟!!
یه دقیقه ترسیدم...وای خدا اصن خوب نیست..پس کی بوده..
-چیشده؟!
بعد به سمت پله ها رفت...منم دنبالش راه افتادم..
وقتی در اتاقم رو باز کرد و با اون وضع دیدش تعجب کرد...
-گفتی کی بوده؟؟!
-دیشب خواب بودم...انگار دو نفر باهم درگیر شده باشن...وقتی بیدار شدم اتاق بهم ریخته بود و ملوس هم زخمی بود
رفت تو فکر....
با صدای ملوس رفتم سمتش...محکم بغلش کردم...
-اخه...ببخشید از صبح تنهات گزاشتم پیشی...
برگشتم دیدم هامین مونده یه جوری نگام میکنه....
چرا نگاهاش امروز متفاوته...
وقتی دید خیرش شدم...دستی مشت گردنش کشید و رفت سمت در
-راستی..
برگشت سمتم...
-ولی ادم بود چون دیشب موهامو نوازش کرد...
دستاش مشت شد...نفسی کشید
-میدونم کار کی بوده
-واقعااا!!!کییی؟؟
-آهــی #حقیقت_رویایی💖💕
نظر فراموش نشه..
بچه ها لطفا نگید کمه یا بیشتر بزار...هفته اینده من امتحانات پیش نوبتم شروع میشه..برام دعا کنید😍
راستی یه نفر گزارش رمانم رو داده پارت ۷۲...هرکسی که هست لطفا بیا رک و رو راست بگه خوشم نیومد...ن اینکه این کار زشتو انجام بده😒
۱۴.۹k
۲۸ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.