عشق پنهان
#عشق_پنهان
𝒑𝒂𝒓𝒕:𝟑𝟑
•────────────────•
یه جورایی سر درد عجیبی داشتم
به سمت اشپزخونه رفتم و یه شیشه اب جو برداشتم و تو پذیرایی نشستم
تو خوردن زیادع روی کردع بودم..که سرم سنگینی کرد و خابیدم!
____________
چشامو باز کردم
با سردرگمی رو تخت نشستم
اینجا دیگه کجاس؟
یاد دیشب افتادم
دستمو بردم لایه موهامو از رو تخت بلند شدم و از اتاق خارج شدم....نگاهی به خونع کردم
خونع بزرگی بود!باورم نمیشد که تنهایی زندگی میکنه
همینطوری که داشتم خونع رو نگاه میکردم نگاهم افتاد به تهیونگی که به کیوت ترین حالت ممکن سرشو گذاشتع رو میز و خابش بردع...
اینجا چرا خابیدع...گردن درد میگیرع و یا سرما میخورد
نمیتونستم بیدارش کنم
به اتاق برگشتم و یه متو از کمد دراوردم و روش کشیدم
پیفی کشیدم
حالا باید چیکار میکردم...روی میز بهم ریختع بود
فکر کنم تو خوردن زیادع روی کردع بود
میز رو تمیز کردم و به اشپزخونش رفتم تا چیزی درس کنم...وقتی بلند شد شاید گشنش باشع دیروز بخاطر من چیزع درس حسابی نتونست بخورع
بعد از اینکه خرت و پرتای لازم رو پیدا کردم
غذا رو درس کردم و میز رو چیدم
خاستم برگردم و تهیونگ رو بلند کنم
که به یه جسم سنگین برخورد کردم
ا.ت:اخ سرم
تهیونگ:عه ببخشید ندیدمت
حالت خوبع؟..
ا.ت:ارع خوبم..تو خبی
تک خندع�ای کرد و جواب داد
تهیونگ:ارع خوبم
عوممم چه بوی خوشمزع ای دارع میاد
ا.ت:میدونم گشنت
شروع کن
تهیونگ:دستت درد نکنع بانو
ا.ت:بانو!
تهیونگ:اگه ناراحتت میکنع نگم
ا.ت:نع راحت باش
منم...میتونم اوپا صدات کنم؟
تهیونگ:ارع..راحت باش..
راستی میخای امروز باهام بیای بریم شرکت..؟
ا.ت:برای چی
تهیونگ:خب..از این به بعد قرارع پیش من کار کنی
البتع به خدت زیاد فشار نیار واسه بچت خب نیس...ولی کارتم سنگین نیست.
•────────────────•
شرط پارت بعد ۱۲ لایک
𝒑𝒂𝒓𝒕:𝟑𝟑
•────────────────•
یه جورایی سر درد عجیبی داشتم
به سمت اشپزخونه رفتم و یه شیشه اب جو برداشتم و تو پذیرایی نشستم
تو خوردن زیادع روی کردع بودم..که سرم سنگینی کرد و خابیدم!
____________
چشامو باز کردم
با سردرگمی رو تخت نشستم
اینجا دیگه کجاس؟
یاد دیشب افتادم
دستمو بردم لایه موهامو از رو تخت بلند شدم و از اتاق خارج شدم....نگاهی به خونع کردم
خونع بزرگی بود!باورم نمیشد که تنهایی زندگی میکنه
همینطوری که داشتم خونع رو نگاه میکردم نگاهم افتاد به تهیونگی که به کیوت ترین حالت ممکن سرشو گذاشتع رو میز و خابش بردع...
اینجا چرا خابیدع...گردن درد میگیرع و یا سرما میخورد
نمیتونستم بیدارش کنم
به اتاق برگشتم و یه متو از کمد دراوردم و روش کشیدم
پیفی کشیدم
حالا باید چیکار میکردم...روی میز بهم ریختع بود
فکر کنم تو خوردن زیادع روی کردع بود
میز رو تمیز کردم و به اشپزخونش رفتم تا چیزی درس کنم...وقتی بلند شد شاید گشنش باشع دیروز بخاطر من چیزع درس حسابی نتونست بخورع
بعد از اینکه خرت و پرتای لازم رو پیدا کردم
غذا رو درس کردم و میز رو چیدم
خاستم برگردم و تهیونگ رو بلند کنم
که به یه جسم سنگین برخورد کردم
ا.ت:اخ سرم
تهیونگ:عه ببخشید ندیدمت
حالت خوبع؟..
ا.ت:ارع خوبم..تو خبی
تک خندع�ای کرد و جواب داد
تهیونگ:ارع خوبم
عوممم چه بوی خوشمزع ای دارع میاد
ا.ت:میدونم گشنت
شروع کن
تهیونگ:دستت درد نکنع بانو
ا.ت:بانو!
تهیونگ:اگه ناراحتت میکنع نگم
ا.ت:نع راحت باش
منم...میتونم اوپا صدات کنم؟
تهیونگ:ارع..راحت باش..
راستی میخای امروز باهام بیای بریم شرکت..؟
ا.ت:برای چی
تهیونگ:خب..از این به بعد قرارع پیش من کار کنی
البتع به خدت زیاد فشار نیار واسه بچت خب نیس...ولی کارتم سنگین نیست.
•────────────────•
شرط پارت بعد ۱۲ لایک
۹.۹k
۱۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.