𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
Part:8
چهار ساعت بعد
دفتر علوم و کتابمو برداشتم رفتم سمت اتاقش
در زدم
کوک:بیا تو
در باز کردم
کوک:هوم امدی
ا/ت:اره استاد😁
کوک:اینطوری نگا نکن بیا بشین
رفتم کنارش نشستم و شروع کرد به درس یاد دادن
هی با هم واسه درس کل کل میکردیم و می خندیدیم
پسره رو مخ
تهیونگ هم برامون خوراکی میورد یکم تیکه مینداخت میرفت
چند ساعت بعد
کوک:خوب خانوم خانوما بفرما برو بخواب
بعدش لپمو کشید
ا/ت:یا نکنننن
کوک:باشه(خنده)
رفتم تو اتاقم وبه کارای امروزمون خندیدم
رو تخت ولو شدم و تو بالشت جیغمو خفه کردم
(فرا صبح)
بلند شدم رفتم سرویس و کارای مربوط رو انجام دادم لباسمو پوشیدم امدم بیرون با دو از پله ها امدم پایین رفتم سمت میز و صندلی رو کشیدم نشستم
ا/ت:صبح بخیر
کوک و ته:صبح تو هم بخیر
و وقتی سیر شدم پاشدم و با کوک رفتیم کلاس زنگ اول با اون داشتیم
نشستم سر جام و جونگ کوک آمد تو
آماده باشید میخوام امتحان بگیرم
برگه هارو داد به همه
((بعد امتحان))
چند دقیقه گذشت و جونگ کوک برگه های امضا شده رو به همه داد
کوک:کیم ا/ت
بلند شدم برگه رو ازش گرفتم با تعجب به برگه نگاه کردم نمره کاملو گرفته بودم دلم میخواست کوک رو همینجا بغل کنم با ذوق رفتم نشستم سر جام
پرش زمانی بعد مدرسه
کوک رو دیدم با دو بغلش کردم و ماچش کردم یادم نبود اصلا وسط حیاط دانشگاهیم
کوک:هی بچه آروم(خنده)
ا/ت:به خاطر شما بود نمره کاملو گرفتم استاد جئوننن(لبخند)
کوک:بسه بسه بیا بریم خونه
پرش زمانی خونه
کوک ویو
نشسته بودم و سرم تو گوشی بود
پیام امد از بابام بود
بابا:شنیدم با دختر آقای کیم میگردی به جا لینا میخوای با این ازدواج کنی کلک ؟
هان ؟ این چی میگه
کوک:نه بابا اون فقط دوست دوستتت
بابا:من که از باباش خواستم امشب....
Part:8
چهار ساعت بعد
دفتر علوم و کتابمو برداشتم رفتم سمت اتاقش
در زدم
کوک:بیا تو
در باز کردم
کوک:هوم امدی
ا/ت:اره استاد😁
کوک:اینطوری نگا نکن بیا بشین
رفتم کنارش نشستم و شروع کرد به درس یاد دادن
هی با هم واسه درس کل کل میکردیم و می خندیدیم
پسره رو مخ
تهیونگ هم برامون خوراکی میورد یکم تیکه مینداخت میرفت
چند ساعت بعد
کوک:خوب خانوم خانوما بفرما برو بخواب
بعدش لپمو کشید
ا/ت:یا نکنننن
کوک:باشه(خنده)
رفتم تو اتاقم وبه کارای امروزمون خندیدم
رو تخت ولو شدم و تو بالشت جیغمو خفه کردم
(فرا صبح)
بلند شدم رفتم سرویس و کارای مربوط رو انجام دادم لباسمو پوشیدم امدم بیرون با دو از پله ها امدم پایین رفتم سمت میز و صندلی رو کشیدم نشستم
ا/ت:صبح بخیر
کوک و ته:صبح تو هم بخیر
و وقتی سیر شدم پاشدم و با کوک رفتیم کلاس زنگ اول با اون داشتیم
نشستم سر جام و جونگ کوک آمد تو
آماده باشید میخوام امتحان بگیرم
برگه هارو داد به همه
((بعد امتحان))
چند دقیقه گذشت و جونگ کوک برگه های امضا شده رو به همه داد
کوک:کیم ا/ت
بلند شدم برگه رو ازش گرفتم با تعجب به برگه نگاه کردم نمره کاملو گرفته بودم دلم میخواست کوک رو همینجا بغل کنم با ذوق رفتم نشستم سر جام
پرش زمانی بعد مدرسه
کوک رو دیدم با دو بغلش کردم و ماچش کردم یادم نبود اصلا وسط حیاط دانشگاهیم
کوک:هی بچه آروم(خنده)
ا/ت:به خاطر شما بود نمره کاملو گرفتم استاد جئوننن(لبخند)
کوک:بسه بسه بیا بریم خونه
پرش زمانی خونه
کوک ویو
نشسته بودم و سرم تو گوشی بود
پیام امد از بابام بود
بابا:شنیدم با دختر آقای کیم میگردی به جا لینا میخوای با این ازدواج کنی کلک ؟
هان ؟ این چی میگه
کوک:نه بابا اون فقط دوست دوستتت
بابا:من که از باباش خواستم امشب....
۱۰.۷k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.