𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
Part:10
(( چند هفته روز عروسی))
((نکته:چون ا/ت نمی خواست کوک رو
ببینه کوک که رفت خونه خودش هیچ از دانشگاهشون استفا داد))
ویو ا/ت
با بی حوصلگی از جام پا شدم صورتم شستم لباسهای بیرونی پوشیدم امدم بیرون از اتاق تهیونگ پنکیک درست کرده بود یک دونشو خوردم یهو صدا بوق آمد
در رو باز کردم کوک رو دیدم از خونه در امدم سوار ماشین شدم
کوک:سلام
ا/ت:سلام
کوک همچنان هم حرکت میکرد و حرف میزد
کوک: بد اخلاق شدی جوجه
ا/ت: کوک دهن تو ببند اصلا حوصله ندارم
جونگ کوک دیگه حرفی نزد بردم ارایشگاه خودشم رفت
رفتم داخل و.....
((بعد میکاپ))
میکاپمو کردن رفتم تا لباسمو بپوشم وقتی پوشیدم آمدم بیرون کوک آمده
سوار ماشین شدیم رفتیم سمت تالار هیچ حرفی باهم نمیزدیم
از ماشین پیاده شدیم دستشو گرفتم رفتیم تو همه برامون دست زدن لبخند فیکی زده بودم تو جایگاه نشستیم
عاقد:خانم کیم ا/ت آیا شما آقای جئون جونگ کوک را به همسری میپذیرید؟
ا/ت:بله
عاقد: آقای جئون شما خانم کیم ا/ت رو به همسرس میپذیرید؟
کوک:بله
عاقد:با مجوزی که به من داده شده شما را زن و شوهر اعلام میکنم
همه دست زدن کوک بوسه ای به پیشانیم زد آروم گفت
کوک:امیدوارم ازم متنفر نشی
منظورش چی بود ؟!
جشن تموم شد و بعد کلی تبریک رفتیم خونمون
خونه بزرگ قشنگی بود
کوک:اجوماااا
اجوما:بله پسرم
کوک:اتاق اماده کردید ؟
اجوما:بله
کوک:خوبه
ویو کوک
خواستم یکم ازدپ بودن در بیاد و چون فقط من و اون اجوما تو تونه بودیم اونو براید استایل بقل کردم گفتم
کوک:خوب دیگه باید مثل هر عروسی اینجوری وارد خونه بشی بردمش تو اتاق مشترکمون
بعدش ا/ت رو آوردم پایین و کتم رو گذاشتم و رو تخت کم کم دکمه های لباسمو باز میکردم .........
Part:10
(( چند هفته روز عروسی))
((نکته:چون ا/ت نمی خواست کوک رو
ببینه کوک که رفت خونه خودش هیچ از دانشگاهشون استفا داد))
ویو ا/ت
با بی حوصلگی از جام پا شدم صورتم شستم لباسهای بیرونی پوشیدم امدم بیرون از اتاق تهیونگ پنکیک درست کرده بود یک دونشو خوردم یهو صدا بوق آمد
در رو باز کردم کوک رو دیدم از خونه در امدم سوار ماشین شدم
کوک:سلام
ا/ت:سلام
کوک همچنان هم حرکت میکرد و حرف میزد
کوک: بد اخلاق شدی جوجه
ا/ت: کوک دهن تو ببند اصلا حوصله ندارم
جونگ کوک دیگه حرفی نزد بردم ارایشگاه خودشم رفت
رفتم داخل و.....
((بعد میکاپ))
میکاپمو کردن رفتم تا لباسمو بپوشم وقتی پوشیدم آمدم بیرون کوک آمده
سوار ماشین شدیم رفتیم سمت تالار هیچ حرفی باهم نمیزدیم
از ماشین پیاده شدیم دستشو گرفتم رفتیم تو همه برامون دست زدن لبخند فیکی زده بودم تو جایگاه نشستیم
عاقد:خانم کیم ا/ت آیا شما آقای جئون جونگ کوک را به همسری میپذیرید؟
ا/ت:بله
عاقد: آقای جئون شما خانم کیم ا/ت رو به همسرس میپذیرید؟
کوک:بله
عاقد:با مجوزی که به من داده شده شما را زن و شوهر اعلام میکنم
همه دست زدن کوک بوسه ای به پیشانیم زد آروم گفت
کوک:امیدوارم ازم متنفر نشی
منظورش چی بود ؟!
جشن تموم شد و بعد کلی تبریک رفتیم خونمون
خونه بزرگ قشنگی بود
کوک:اجوماااا
اجوما:بله پسرم
کوک:اتاق اماده کردید ؟
اجوما:بله
کوک:خوبه
ویو کوک
خواستم یکم ازدپ بودن در بیاد و چون فقط من و اون اجوما تو تونه بودیم اونو براید استایل بقل کردم گفتم
کوک:خوب دیگه باید مثل هر عروسی اینجوری وارد خونه بشی بردمش تو اتاق مشترکمون
بعدش ا/ت رو آوردم پایین و کتم رو گذاشتم و رو تخت کم کم دکمه های لباسمو باز میکردم .........
۱۲.۵k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.