"I fell in love with someone'' (P46)ادامه
"I fell in love with someone'' (P46)ادامه
خون مادرمون همه جا پخش زمین شده بود...
چان یول چاقویی که دستش بود رو پرت کرد از اونجا رفت...
چان یول : عجب مسخره هایی هستن*پوزخند،زیرلب*
پایان فلش بک :
هانول : بعد از اینکه دیگه طاقت نداشتم برگشتم و بالارو دیدم..جونگکوک..همه ی اتفاقات پشت پنجره دیده بعد از اینکه نگاهش افتاد رو من پرده اتاقش کشید...
از زبان ا.ت :
همه ی حرف هاشو با بغضی که تو گلوش بود میگفت..پس..برا همین بود همه چهرشون طوری شده بود که از غم ترکیب شده پس یون سو برا همین خوشحال به نظر نمیومد از تمام حرفاش گریم گرفته بود...آروم هانول بغل کردم...
ا.ت : میدونم سخت بوده من برا تمام اتفاقات گذشته متاسفم
هانول : متاسف نباش تقصیر تو نبود که..
از زبان ا.ت : یه لحظه یادم افتاد...وایسا ببینم...پدرم اون زمان مافیا بوده ولی باید اینارو بدونه...چرا به ما چیزی نگفته؟!!یعنی چی*تعجب*
از زبان نویسنده : تمام اتفاقاتی که تو گذشته افتاده پدر ا.ت ازشون خبر داشته ولی پدرش این اتفاق به ا.ت نگفته چون از همون موقع خواسته که دخترش بزرگتر بشه به پسرشون بده تا بتونه مدارک باند اونارو بیاره ولی حالا براتون سواله چرا آقای کیم دختر بزرگترشو انتخاب نکرده؟ به دلیل این هست که ا.ت تنها باهوش ترین فرزند عضو خانواده کیم هست اون از بچگی از هر سرقت و باند مافیا خبر داشته.
هانول از بلند شد....
هانول : من باید برم پیش مین هو
ا.ت : باشه..
هانول خواست بره که در اتاق باز شد...اون...ادامه داره
خون مادرمون همه جا پخش زمین شده بود...
چان یول چاقویی که دستش بود رو پرت کرد از اونجا رفت...
چان یول : عجب مسخره هایی هستن*پوزخند،زیرلب*
پایان فلش بک :
هانول : بعد از اینکه دیگه طاقت نداشتم برگشتم و بالارو دیدم..جونگکوک..همه ی اتفاقات پشت پنجره دیده بعد از اینکه نگاهش افتاد رو من پرده اتاقش کشید...
از زبان ا.ت :
همه ی حرف هاشو با بغضی که تو گلوش بود میگفت..پس..برا همین بود همه چهرشون طوری شده بود که از غم ترکیب شده پس یون سو برا همین خوشحال به نظر نمیومد از تمام حرفاش گریم گرفته بود...آروم هانول بغل کردم...
ا.ت : میدونم سخت بوده من برا تمام اتفاقات گذشته متاسفم
هانول : متاسف نباش تقصیر تو نبود که..
از زبان ا.ت : یه لحظه یادم افتاد...وایسا ببینم...پدرم اون زمان مافیا بوده ولی باید اینارو بدونه...چرا به ما چیزی نگفته؟!!یعنی چی*تعجب*
از زبان نویسنده : تمام اتفاقاتی که تو گذشته افتاده پدر ا.ت ازشون خبر داشته ولی پدرش این اتفاق به ا.ت نگفته چون از همون موقع خواسته که دخترش بزرگتر بشه به پسرشون بده تا بتونه مدارک باند اونارو بیاره ولی حالا براتون سواله چرا آقای کیم دختر بزرگترشو انتخاب نکرده؟ به دلیل این هست که ا.ت تنها باهوش ترین فرزند عضو خانواده کیم هست اون از بچگی از هر سرقت و باند مافیا خبر داشته.
هانول از بلند شد....
هانول : من باید برم پیش مین هو
ا.ت : باشه..
هانول خواست بره که در اتاق باز شد...اون...ادامه داره
۹.۸k
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.