از وقتی فهمیدم که..
💜🫐💜🫐💜🫐💜🫐💜
#پارت3
با گریه دویدم رفتم تو اتاقم گوشیمو ورداشتم و به دوستم زنگ زدم
+الو..
_سلام سوین خوبی
چرا گریه میکنی
اینا دارن میگن من دختر یه خانواده دیگه ایم...
_چی چرتو پرت برا خودت میگی..کی همچین حرفی زده؟؟
با هق هق همه چی رو واسش تعریف کردم...
+آروم باش بلند شو خودتو جمع کن دختره گنده برو پایین پیششون این واقعیته باید باهاش کنار بیای
_باشه من برم خدافظ
لباسامو عوض کردم وقتی در اتاقو که باز کردم رفتن پایین
مامان:بیا اینجا بشین عکس داداش واقعیت رو نشونت بدم چون مطمئنم بال در میاری از خوشحالی..
رفتم و کنار مامان نشستم با عکسی که جلوم گرفت...
#سناریو #فیکشن #رمان_فیک #دزیره
#پارت3
با گریه دویدم رفتم تو اتاقم گوشیمو ورداشتم و به دوستم زنگ زدم
+الو..
_سلام سوین خوبی
چرا گریه میکنی
اینا دارن میگن من دختر یه خانواده دیگه ایم...
_چی چرتو پرت برا خودت میگی..کی همچین حرفی زده؟؟
با هق هق همه چی رو واسش تعریف کردم...
+آروم باش بلند شو خودتو جمع کن دختره گنده برو پایین پیششون این واقعیته باید باهاش کنار بیای
_باشه من برم خدافظ
لباسامو عوض کردم وقتی در اتاقو که باز کردم رفتن پایین
مامان:بیا اینجا بشین عکس داداش واقعیت رو نشونت بدم چون مطمئنم بال در میاری از خوشحالی..
رفتم و کنار مامان نشستم با عکسی که جلوم گرفت...
#سناریو #فیکشن #رمان_فیک #دزیره
۱۰.۸k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.