chand Party
chand Party:
وقتی نمیزاری ببوست:
بورام: یونگی همیشه عادت داشت که وقتی از سرکار برمیگرده منو ببوسه ولی امروز کرمم گرفت و خواستم که کلا نزارم امروز ببوسم پس درحال اشپزی بودم که صدای زنگ در اومد و بله یونگی خان اومد رفتم و در رو باز کردم
بورام: سلام عزیزم خوش اومدی
یونگی: سلام پیشی کوچولو
ادمین: همینکه یونگی میخواست بورام رو ببوسه بورام به بهونه ی سوختن غذا از زیر دست یونگی در رفت و ریز خنده ای کرد به خاطر شیطنت خودش اما یونگی کم نمیاورد و دوباره رفت سمت بورام که ببسوش
و اروم بورام رو از پشت بغل کرد و اون رو گذاشت روی کابینت
وقتی نمیزاری ببوست:
بورام: یونگی همیشه عادت داشت که وقتی از سرکار برمیگرده منو ببوسه ولی امروز کرمم گرفت و خواستم که کلا نزارم امروز ببوسم پس درحال اشپزی بودم که صدای زنگ در اومد و بله یونگی خان اومد رفتم و در رو باز کردم
بورام: سلام عزیزم خوش اومدی
یونگی: سلام پیشی کوچولو
ادمین: همینکه یونگی میخواست بورام رو ببوسه بورام به بهونه ی سوختن غذا از زیر دست یونگی در رفت و ریز خنده ای کرد به خاطر شیطنت خودش اما یونگی کم نمیاورد و دوباره رفت سمت بورام که ببسوش
و اروم بورام رو از پشت بغل کرد و اون رو گذاشت روی کابینت
- ۲.۹k
- ۲۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط