chand Party

chand Party:
وقتی نمیزاری ببوستت:

ادمین: که یونگی عصبانی شد و بورام رو براید بغل کرد و پرتش کرد رو تخت روش خیمه زد و با یه دستش دست های بورام رو بالا نگه داشت و با دست دیگش فک بورام رو محکم گرفت که بورام نتونه تکون بخوره

یونگی: حالا اگر میتونی کاری کن پیشی بد(بم)
بورام: همینکه خواستم حرفی بزنم یونگی لباش رو کوبوند رو لبام و مثل چی مک میزد انگار بهشون تشنه شده حالا فهمیدم که یونگی اکر یه روز من رو نبوسه اصلا نمیتونه یه جا وایسه بعد از ۱۰ دقیقه نفس کم اوردم و سعی کردم تکون بخورم و بهش بفهمونم که نفس کم اوردم اما با اینکه میدونست نفس کم اوردم باز به بوسیدن ادامه داد که بعد از ۲۰ دقیقه بالاخره ول کرد لبام رو حس نمیکردم کاملا بی حسشون کرده بود

یونگی: تا تو باشی که نخوای به من بوس بدی پیشی بد
دیدگاه ها (۲)

سلامراستش میخوام که داستانم رو ازو قتی که از اعتکاف برگشتم ب...

راستش داستان از اعتکاف مدرسه شروع شد نمیپنم میدونید اعتکاف چ...

chand Party:وقتی نمیزاری ببوستت:یونگی: بورام ور گذاشتم روی ک...

chand Party:وقتی نمیزاری ببوست:بورام: یونگی همیشه عادت داشت ...

پارت ۳چند دقیقه بعدویو جیمینوقتی به خودم اومدم فهمیدم چیکار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط